بازگشت

آداب تعزيه و سوگواري


آداب تعزيه و سوگواري چند امر است:

اول: گريستن، جزع نمودن، مهموم و مغموم بودن، آه كشيدن و اظهار حزن و كابه [1] نمودن است؛ بلكه آن، خود تعزيه و ماتم داري است نه از آداب آن.

بعضي از علما، آن را از آداب شمرده اند، ما نيز آن را چنين شمرديم و در حقيقت، آنچه در اين باب مطلوب مي باشد، همين است.

سزاوار است كه انسان زياد تباكي نموده و خود را به گريه زند، به اين نحو كه مانند گريه كنندگان، صدايش را ظاهر كرده و سرش را به زير انداخته و اظهار اندوه نمايد، گرچه گريه نكند و اين امري است آسان.

واقعا بسيار بي سعادتي است كه انسان در مجلس تعزيه حضور پيدا كند؛ نه ترك گريه نمايد و نه تباكي كند. بديهي است كه استحباب اين امور به جهت اخبار كثيره اي است كه از خاندان عصمت عليهم السلام رسيده است. [2] .

دوم، سوم و چهارم: پوشيدن جامه ي نظيف از نجاست، گشودن بندها، خصوصا بند گريبان كه داخل در اظهار ماتم داري است و كشف ذراعين و ساقين؛

چنانچه از روايت عبدالله بن سنان استفاده مي شود، گرچه اين روايت در بيان آداب زيارت است، لكن بعد از ذكر اين آداب، مي فرمايد: «... كهيئة أصحاب المصائب...» [3] .

بعضي از علما، برهنه كردن سر و پا را نيز ذكر كرده اند، بعيد نيست كه

چ
استحبابش به جهت دخول آن در عموم اظهار و اندوه و مصيبت و هيئت اصحاب مصيبت باشد، با اين كه راه رفتن با پاي برهنه در زيارت وارد شده، و ظاهر از آن، اظهار تذلل و تخشع است و اين مقام نيز، مقام آن است.

پنجم، ششم، هفتم و هشتم: ترك خضاب و حنا، شانه كردن و سرمه كشيدن است، چنانچه بعضي از علما ذكر كرده اند؛ به جهت اخبار كثيره اي كه در اين مورد وارد شده است. [4] .

سزاوار است كه عزادار از ماليدن روغن نيز اجتناب كند؛ به جهت فرمايش امام صادق عليه السلام كه مي فرمايد:

«ما اختضبت منا امرأة و لا ادهنت و لا اكتحلت و لا رجلت حتي أتانا رأس عبيدالله...». [5] .

در بعضي از اخبار آمده:

«لا رئي في دار هاشمي دخان خمس حجج...»؛ [6] .

پنج سال از خانه ي بني هاشم دود بلند نشد.

از اين روايت استفاده مي شود كه سزاوار است عزدار، از طبخ غذا و اطعمه ي لذيذه يا مطلق پختني - مگر مثل نان، كه ضرورت مقتضي آن است - اجتناب نمايد؛ بلكه از مجموع اين اخبار رجحان ترك مطلق زينت و ترك مطلق لذايذ استفاده مي شود، با اين كه اهل مصيبت چنين مي باشند و در استحباب اظهار مصيبت و سلوك مسلك اهل مصيبت و بودن بر هيئت ايشان، تأملي نيست.

اما آنچه در ميان عوام متعارف است از تزيين مجالس؛ بلكه تزيين خود به لبس لباس هاي فاخره در ايام محرم، اين عمل نيز مثل اكثر فعل ايشان منافي طريقه ي اهل شرع مي باشد.

بلي، اگر مقصود از تزيين بعضي از مجالس، اجتماع خلق به جهت تعزيه و عزاداري باشد، شايد ضرري نداشته باشد؛ و ليكن كسي كه به جهت زينت به


مجلسي مي رود به جهت تعزيه و عزداري نرفته است.

اما در مورد استحباب پوشيدن لباس سياه و سياه پوش كردن منابر و مجالس دليل بخصوصي نيافتم، [7] بلكه پوشيدن سياه، به غير از عمامه، عبا و چكمه، نصوص دلالت بر كراهت آن مي نمايد، و لكن از آنجايي كه اين نيز نوعي از اظهار مصايب است - ان شاء الله -خالي از اجر نيست، اگر چه اين مسأله خالي از اشكال نيست، مگر اين كه شمول ادله ي ناهيه از صورت مزبوره، منع گردد.

و اما خراشيدن رو، طپانچه و سيلي بر رو زدن و بريدن و كندن مو را علما در غير اين مقام حرام مي دانند، حتي آن كه شيخ رحمه الله در «مبسوط» ادعاي اجماع مي كند. [8] و اخبار نيز در منع از اين امور وارد شده، مثل روايت خالد بن سدير از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود:

«ولا شي ء في لطم الخدود، سوي الاستغفار». [9] .

و در جواز دريدن جامه بر ميت خلاف است، ابن ادريس به صورت مطلق حرام دانسته [10] و ديگران به جهت پدر و مادر نظر به فعل امام عسكري عليه السلام نسبت به پدر بزرگوارش و فعل فاطميات بر امام حسين عليه السلام استثنا كرده اند. [11] .

و در حديث خالد بن سدير حضرت صادق عليه السلام فرموده:


«باكي نيست به دريدن گريبان، زيرا كه موسي - علي نبينا و آله و عليه السلام - در موت هارون عليه السلام گريبان جامه را دريد.

آنگاه فرمود: پدر بر پسر و شوهر بر زن نبايد گريبان پاره كند. [12] .

مؤيد آنچه ذكر شد، اخباري است كه در اين زمينه از حضرت سيدالشهداء عليه السلام وارد شده كه حضرتش مكرر وصيت مي فرمود:

«وقتي من كشته شدم، جامه چاك مكنيد و سيلي بر صورت خود مزنيد و ويل و ثبور مگوييد». [13] .

بلكه در اخبار از زدن دست به زانو نيز منع شده است. [14] .

چنانچه موسي بن بكير، از موسي بن جعفر عليه السلام روايت كرده كه حضرتش فرمودند: دست به زانو زدن در هنگام مصيبت، اجر آن را مي برد. [15] .

و لكن تحقيق اين است كه شمول اين ادله بر محل كلام، محل كلام است؛ بلكه ظاهر، عدم شمول است.

پس عمومات و تأكيدات بر اظهار اندوه و مصيبت، جزع و فزع و غير ذلك، خالي از معارض مي باشد كه:

«فمثله يقل شق القلوب فضلا عن الجيوب»؛

بر مصيبت همچو وجود شريفي، شكافتن دل ها كم است، چه برسد به دريدن جامه و گريبان ها و سنگ بر سينه زدن در اين مصيبت اندك است، چه جاي دست بر زانو زدن.

در حديثي آمده:

پس از شهادت امام حسين عليه السلام زنان بني هاشم جامه هاي سياه و خشن پوشيدند و از گرما و سرما هيچ پروا نمي كردند و شب و روز قرار نمي يافتند، بلكه دايم در ندبه و نوحه بودند، در فكر طعام و شراب


نبودند و سيد الساجدين عليه السلام براي ايشان طعام مهيا مي فرمود و آنقدر گريه كردند كه اشك از ديدگان ايشان خشك شد. [16] .

آيا مي پنداري كه آنان دست به زانو نمي زدند، واويلا نمي گفتند و سيلي بر صورت نمي زدند، با اين كه نوحه ي عرب لطام و سيلي زدن است؟!

و اين كه امام عليه السلام فعل فاطميات را تقرير نموده در حكم به جواز، كافي است. بلي، بريدن و كندن مو و خراشيدن رو اشكال دارد. بنابراين، تيغ بر پيشاني زدن يا بازو را مجروح كردن - چنانچه بعضي از عوام الناس را دأب است - خالي از اشكال نيست.

و اما مواردي از قبيل زخمي كردن اعضا، قفل زدن بر دهان و امثال ذلك، اين ها از افعال اوباش ناس مي باشد، اينها مصيبت داري نيست. مصيبت آن است كه دل را لباس مصيبت پوشانيده و از سوزش قلب، اشك از گونه هاي صورتش جاري گشته و آه سوزناك از سينه اش برآيد.

از آنجا كه شيطان را در هر جا دست و پايي است و هر عمل خيري را به يك نهجي ضايع مي نمايد، چنانچه اركان اسلام - از قبيل صلات، زكات و غير ذلك - را چنان خراب كرده كه از صد نفر، يك نفر با توجه به قواعد مقرره ي شرعيه، آن را به عمل نمي آورد، به حيثيتي كه به مصداق حديث نبوي صلي الله عليه و آله كه فرمود:

به زودي زماني خواهد آمد كه «لا يبقي من الايمان الا اسمه، و لا من الاسلام الا رسمه»؛ از ايمان چيزي باقي نمي ماند مگر اسمي و از اسلام؛ چيزي نمي ماند مگر رسمي و از قرآن چيزي نمي ماند مگر درسي؛ [17] .


در اكثر بلاد و نسبت به اكثر اشخاص محقق است.

در اين امر عظيم - كه منافع آن لا تحصي و فوايد آن غير متناهي است - نيز، چنان تصرف نموده آن را ضايع كرده اند كه در كمتر مجالس تعزيه و عزاداري است كه برپا مي شود مگر آن كه انواع معاصي - مانند ريا، غنا، كذب، افترا و نظر بر اجانب و امردان - بر آن مترتب و اسم آن را تعزيه مي گذارند كه به غير از تعزيه، همه چيز را مشتمل است و آن را اقامه ي شعار اسلام مي دانند و حال آن كه به غير از تضييع احكام اسلام، چيزي در آن نيست و چنان مي دانند كه تعظيم شعائر الله است و حال آن كه بجز استخفاف شعائر الله - به جهت نقل هاي دروغ و اطوار نامناسب - چيزي در آن نيست.

به اين وسيله اطفال و جهال و فساق بر بالاي منبر مي روند و حال آن كه اعاظم علماء كملين را شرم مي آيد كه بر منابر بالا روند و به جاي پيغمبر صلي الله عليه و آله و نواب او متمكن شوند، تا به حدي كه جمعي آن را صنعت گرفته اند و ايام عاشورا و صفر را ايام تجارت خود گزيده اند و چنان اشخاص متوجه چنين شغل عظيم مي باشند و افعالي چند از ايشان مي شود كه شخص را ناخوش مي آيد كه او را تعزيه خوان گويند، با آن كه خدمت گذاري سيد الشهداء عليه السلام و ذكر تعزيه ي او، فخر عظيم مي باشد.

باري، اگر مردم، اين عمل را به جهت ريا انجام مي دهند تو به جهت خدا، انجام بده، اگر مردم آن را وسيله ي دنيا قرار داده اند تو آن را، وسيله ي آخرت گردان و اگر مردم در ضمن آن، معصيت مي كنند تو آن را، خالي از معصيت گردان، نه اين كه آن را ترك نمايي.

در حديثي آمده: شخصي خدمت حضرت صادق عليه السلام عرض كرد: خوشم


نمي آيد بر رفتن زيارت امام حسين عليه السلام، زيرا كه همه كس مي روند و زنان و اطفال هم مي روند.

فرمود: آنها به جهت شهرت به زيارت امام مي روند، تو به جهت خدا برو و آن را ترك مكن. [18] .


پاورقي

[1] کابه: دلتنگي، افسردگي، دلشکستگي و اندوهگيني. (فرهنگ لاروس: 1682/2).

[2] رجوع شود به: بحارالانوار: 278/44 باب 34؛ عوالم العلوم: 538/17 باب 4.

[3] مصباح المتهجد: 724، بحارالانوار: 303/101 ح 4.

[4] بحارالانوار: 386/45.

[5] بحارالانوار: 206/45 ضمن ح 13.

[6] بحارالانوار: 386/45.

[7] گفتني است که: سياه‏پوشي در عزاداري و سوگواري اهل بيت عليهم‏السلام يکي از شعائر دوستداران خاندان عصمت و طهارت عليهم‏السلام بوده و در طول تاريخ مرسوم بوده است. مؤلف محترم رحمه الله خود در اين زمينه در طي اين کتاب، روايتي را نقل مي‏کند که در آن روايت آمده است:

«لما قتل الحسين بن علي عليهماالسلام لبس نساء بني‏هاشم السواد والمسوح..»؛

«آنگاه که امام حسين بن علي عليهماالسلام به شهادت رسيد، زنان بني‏هاشم لباس‏هاي سياه و جامه‏هاي خشن و مويين پوشيدند...» (بحارالانوار: 188/45 ح 33).

و اخيرا در اين زمينه، کتابي تحت عنوان «سياهپوشي در سوگ ائمه‏ي نور عليهم‏السلام» توسط يکي از فضلا به رشته‏ي تحرير درآمده که مباني فقهي و ريشه‏هاي تاريخي سوگواري را تحقيق و بررسي نموده است. کساني که خواهان کاوش بيشتر در اين زمينه هستند، مي‏توانند از آن کتاب بهره ببرند. (محقق).

[8] المبسوط: 189/1.

[9] بحارالانوار: 106/82.

[10] السرائر: 172/1 و 173.

[11] رجوع شود به بحارالانوار: 106/82.

[12] بحارالانوار: 106/82.

[13] الارشاد: 94/2، بحارالانوار: 3/45.

[14] رجوع شود به: وسائل الشيعة: 270/3 باب 81.

[15] الکافي: 225/3 ح 9، وسائل الشيعة: 271/3 ح 3622.

[16] وسائل الشيعة: 238/3 ح 3508، بحارالانوار: 188/45 ح 33.

[17] در مورد آخرالزمان، روايات زيادي از زبان پيشوايان معصومين عليهم‏السلام وارد شده که حقايقي را در اين زمينه بيان فرموده‏اند، در حديث شريفي پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مي‏فرمايند:

«سيأتي زمان علي امتي لا يبقي من القرآن الا رسمه، و لا من الاسلام الا اسمه، يسمون به و هم أبعد الناس منه...»؛

«بر امت من زماني فرامي‏رسد که از قرآن، جز نقش آن و از اسلام جز نام آن، باقي نمي‏ماند، آنان به ظاهر مسلمان ناميده مي‏شوند، در حالي که بيش از همه‏ي مردمان، از آن دور هستند...» (بحارالانوار: 190/52 ح 21).

[18] رجوع شود به. کامل الزيارات: 273 باب 57 و ص 491 و 492.