بازگشت

سخن جندب در مجلس ابن زياد


ابن نما گويد:

ابن زياد، جذب بن عبدالله ازدي را كه پيرمردي بود فراخواند و گفت: اي دشمن خدا مگر تو از اصحاب علي عليه السلام نبودي؟ گفت: چرا، پوزش هم نمي خواهم. گفت: تصميم دارم با ريختن خونت به خدا تقرب جويم. گفت: خون من تو را به خدا نزديك نمي كند بلكه دور مي سازد. گفت: پيرمردي است بي خرد، و رهايش كرد. [1] .

ابن قتيبه ي دينوري با سند خويش نقل مي كند:

ابن زياد به قيس بن عباد گفت: نظرت درباره ي من و حسين چيست؟ گفت: مرا معاف بدار. گفت: حتما بايد بگويي. گفت: روز قيامت، پدر او مي آيد و شفاعتش مي كند؛ پدر تو هم مي آيد و شفاعتت مي كند. گفت: مي دانستم مكار و بدسرشتي. اگر روزي از من جدا شوي، سرت را بر زمين خواهم نهاد (و تو را خواهم كشت) [2] .

دينوري از حميد بن مسلم نقل مي كند:

عمر سعد با من دوست بود. وقتي از جنگ حسين عليه السلام برمي گشت، پيش او رفته حالش را پرسيدم. گفت: از حالم مپرس كه با بدوضعي به خانه ام برگشته ام، پيوند خويشاوندي نزديك را بريده و جنايتي بزرگ مرتكب شده ام. [3] .

ابن نما گويد:


پس از كشتن حسين عليه السلام، چون عمر سعد و ابن زياد يكديگر را ديدند، ابن زياد به او گفت: نامه اي را كه درباره ي كشتن حسين عليه السلام برايت نوشتم بياور. گفت: از بين رفته است. گفت: بايد بياوري والا شرمنده و پوزش خواه ميان پيرزنان قريش بنشيني. عمر سعد گفت: به خدا درباره ي حسين عليه السلام تو را نصيحت كردم؛ نصيحتي كه اگر پدرم سعد بامن مشورت كرده بود حقش را ادا كرده بودم. عثمان بن زياد (برادر ابن زياد) گفت: به خدا راست مي گويد. آرزو كردم كه كاش در دودمان زياد مردي نباشد مگر آنكه تا روز قيامت بندي در بيني او نهاده بكشند، اما حسين كشته نمي شد! عمر سعد گفت: به خدا هيچ كس با گناهي بدتر از آنچه من مرتكب شدم برنگشت؛ «عبيدالله» را اطاعت كردم ولي «الله» را نافرماني كردم وقطع رحم نمودم. [4] .

ابن جوزي از طبقات ابن سعد نقل مي كند:

مرجانه، مادر ابن زياد به وي گفت: اي پليد! پسر پيامبر را كشتي؟ به خدا كه هرگز بهشت را نخواهي ديد.

ابن زياد همه ي سرها را در كوفه به چوبها زد. سرها بيش از هفتاد بود. اينها پس از سر مسلم بن عقيل كه در كوفه بر نيزه زده شد، اولين سرهايي بود كه در تاريخ اسلام بر سر ني مي رفت. [5] .

شيخ مفيد گويد:

صبح كه شد، ابن زياد سر امام حسين عليه السلام را فرستاد كه در كوچه هاي كوفه و بين همه ي قبايل چرخاندند. (آنگاه اشعاري را از قول يكي از فرزانگان در سوك اين شهيد از خاندان رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم و سر برافراشته اش بر نيزه ها و نگاه مردم به آن سر آورده است.) [6] .


پاورقي

[1] مثير الاحزان، ص 94.

[2] عيون الاخبار، ج 2، ص 197.

[3] الاخبار الطوال، ص 259.

[4] مثيرالاحزان، ص 110.

[5] تذکرة الخواص، ص 233.

[6] ارشاد، ص 245.