بازگشت

سر مطهر در كوفه


ابن شهر آشوب از ابن عباس روايت مي كند:

ام كلثوم به دربان ابن زياد گفت: واي بر تو! اين هزار درهم را بگير و سر امام حسين عليه السلام را پيشاپيش ما قرار بده و ما را سوار بر شتران پشت مردم قرار بده تا مردم مشغول نگاه به سر امام حسين عليه السلام شوند و به ما ننگرند. او هزار درهم را گرفت و سر را جلو برد. فردا كه شد، درهمها را درآورد. خدا آنها را به سنگ سياه تبديل كرده بود. يك طرف آن نوشته بود: «خدا را از آنچه ظالمان مي كنند، غافل مپندار» و بر روي ديگر نوشته بود: «زود است كه ستمگران بدانند به چه سرنوشتي دچار خواهند شد.» [1] .

نيز به روايت از ابومخنف گويد:

سر امام حسين عليه السلام را در كوفه، در بازار صرافان بر نيزه كرده بودند، از سر، صدايي آمد و سوره ي كهف را تا آيه ي «انهم فتية آمنوا بربهم) تلاوت كرد. اين معجزه جز بر ضلالت آنان نيفزود. در پي آنكه آنان سر را بر درختي آويختند، از آن سر تلاوت آيه ي «و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون» شنيده شد. نيز در دمشق، صداي آن شنيده شد كه مي گفت: «لا قوة الا بالله» و نيز شنيدند كه مي خواند «ام حسبت ان اصحاب الكهف...»؛ آيا پنداشتي كه اصحاب كهف، آيات شگفتي از نشانه هاي ما بودند؟ زيد بن ارقم گفت: اي پسر پيامبر! كار تو شگفت تر است. [2] .

شيخ مفيد به روايت از زيد بن ارقم مي نويسد:


آن سر مطهر را كه بالاي نيزه اي بود، از پيش من عبور دادند. من در غرفه اي بودم. چون برابر من رسيد، شنيدم كه آيه ي «ام حسبت أن اصحاب الكهف...» را مي خواند. مو بر تنم راست شد و صدا زدم: سر تو اي پسر رسول خدا به خدا بسيار شگفت تر است. [3] .


پاورقي

[1] مناقب، ج 4، ص 60.

[2] مناقب، ج 4، ص 60.

[3] ارشاد، ص 245.