بازگشت

امام سجاد و دفن امام


محدث قمي گويد:

در جاي خود ثابت است كه امام معصوم را جز معصوم به خاك نمي سپارد، امام را جز امام غسل نمي دهد و اگر امامي در مشرق فوت كند و وصي او در مغرب باشد، خدا بين آن دو را جمع مي كند. [1] .

مجلسي گويد:

از برخي راويان نقل شده كه نزد امام رضا عليه السلام بودم. علي بن ابي حمزه و ابن سراج و ابن مكاره وارد شدند. پس از سخناني كه ميان آنان و امام درباره ي امامتش گذشت، علي بن ابي حمزه گفت: از پدرانت براي ما روايت شده كه عهده دار امر دفن امام، جز امام نمي شود. امام پرسيد: پس بگو حسين بن علي عليه السلام امام بود يا نه؟ گفت: امام بود. پرسيد: چه كسي عهده دار كار او شد؟ گفت: علي بن الحسين عليه السلام. پرسيد: او كجا بود؟ او كه دست ابن زياد اسير بود! گفت: بي آنكه بفهمند بيرون آمد و پدرش را دفن كرد و برگشت. امام رضا عليه السلام فرمود: خدايي كه مي تواند امام سجاد عليه السلام را به كوفه ببرد تا پدرش را دفن كند، مي تواند صاحب امر امامت را به بغداد برساند تا عهده دار كفن و دفن پدرش شود و برگردد، در حالي كه نه در زندان است نه اسير. [2] .

صفار قمي با سند خويش از امام صادق عليه السلام نقل مي كند:

چون رسول خدا صلي الله عليه و اله و سلم درگذشت، جبرئيل همراه فرشتگان و روح كه در شب قدر فرود مي آيند، فرود آمد. علي عليه السلام چشم خود را گشود و آنان را در منتهاي آسمانها تا زمين ديد كه همراه وي، پيامبر را غسل مي دهند و همراه او بر آن حضرت نماز مي خوانند و برايش قبر مي كنند. به خدا كه جز فرشتگان براي پيامبر خدا قبر نكندند تا آنكه چون در قبر نهاده شد،


همراه آنكه وارد قبر شد وارد شدند و او را در گور نهادند. پس سخن گفت و گوش علي عليه السلام به سخنان آنان گشوده شد. شنيد كه آنان را به حضرت سفارش مي كرد. پس گريست، و شنيد كه مي گويند: ديگر زحمتي به او نمي رسانند. پس از تو اكنون ديگر او همنشين ماست، جز آنكه پس از حالا ديگر ما را به چشم خود نمي بيند. تا آنكه اميرالمؤمنين عليه السلام درگذشت. حسن و حسين عليهماالسلام همان صحنه را مشاهده كردند؛ پيامبر را ديدند كه فرشتگان را ياري مي كند، آن گونه كه نسبت به پيامبر رفتار كردند تا آنكه امام مجتبي عليه السلام درگذشت. حسين عليه السلام همان صحنه ها را ديد، پيامبر و علي را ديد كه فرشتگان را ياري مي كنند تا آنكه حسين عليه السلام شهيد شد. امام سجاد مثل آن صحنه ها را ديد؛ امام باقر عليه السلام آن صحنه ها را ديد؛ پيامبر، علي، امام حسن و امام حسين را ديد كه ياري فرشتگان مي كنند. امام باقر كه وفات يافت، امام صادق اين صحنه ها را ديد؛ پيامبر، علي، امام حسن و امام حسين و امام سجاد را ديد كه فرشتگان را ياري مي كنند تا آنكه امام صادق وفات يافت، موسي بن جعفر عليه السلام اين صحنه ها را ديد. همين گونه تا آخرين ما جريان مي يابد. [3] .

مقرم گويد:

چون امام سجاد عليه السلام آمد، بني اسد را ديد كه كنار كشتگان گرد آمده اند و سرگردانند؛ نمي دانند چه كنند و كشته ها را نمي شناسند؛ چون بين بدنها و سرهاي مقدس جدايي انداخته بودند و گاهي از بستگان آنان مي پرسيدند.

امام سجاد به آنان خبر داد كه براي دفن اين اجساد پاك آمده است. آنان را با نام و مشخصات معرفي كرد. هاشميان را از ديگران شناساند. ناله و شيون برخاست و اشكها جاري شد و زنان بني اسد مو پريشان كردند و سيلي به صورت خود زدند. آنگاه امام زين العابدين عليه السلام كنار جسد مطهر پدر رفت، آن را در آغوش كشيد و با صداي بلند گريه كرد. به محل قبر آمد، كمي از خاكها را كنار زد، قبري حاضر و آماده و صندوقي شكافته آشكار شد. آن حضرت دستان خود را زير كمر امام حسين عليه السلام گشود و گفت: بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله، صدق الله و رسوله، ما شاء الله و لا حول و لا قوة الا بالله العظيم» و به تنهايي بي آنكه بني اسد در اين كار همراهي شان كنند پيكر مطهر را وارد قبر كرد و به آنان فرمود: همراه من كسي هست كه ياري مي كند. چون او را در قبر نهاد، صورت بر آن رگهاي بريده نهاد و گفت: «خوشا سرزميني كه پيكر پاك تو را دربرگرفت! دنيا پس از تو تيره و تاريك است و آخرت با فروغ جمالت روشن است. اما شب، بيداري و غم است و


اندوه هميشگي تا آنكه خداوند براي خاندان تو سراي آخرت را برگزيند كه تو در آني. سلام و رحمت و بركات الهي بر تو باد از من، اي فرزند رسول خدا!» و بر نوشت: «اين قبر حسين بن علي بن ابي طالب است كه او را لب تشنه و غريب شهيد كردند.» آنگاه به طرف عمويش عباس رفت و او را در همان حال ديد كه فرشتگان آسمانها را دهشت زده و حوريان بهشتي را گريان ساخته بود. خود را روي بدن مقدس او انداخت و رگهاي بريده اش را مي بوسيد و مي گفت: پس از تو خاك بر سر دنيا اي قمر بني هاشم! از من سلام بر تو باد اي شهيد خدايي! رحمت و بركات الهي بر تو باد!

براي او نيز قبري گشود و به تنهايي او را وارد قبر كرد، همان گونه كه با پدرش كرد و به بني اسد فرمود: با من كساني اند كه ياري ام مي كنند. آري، براي بني اسد مجالي گذاشت تا در دفن شهداي ديگر مشاركت كنند. دو جا را براي آنان تعيين كرد و فرمود: دو گودال كندند؛ در اولي بني هاشم را و در ديگري اصحاب را قرار دادند. اما حر رياحي را قبيله اش بردند، به جايي كه هم اينك قبر اوست. گويند: مادرش حاضر بود. چون ديد كه اجساد ديگر را چه مي كنند (دفن همه در يك جا) حر را به اين مكان برد. [4] .


پاورقي

[1] نفس المهموم، ص 389.

[2] بحارالانوار، ج 49، ص 169.

[3] بصائر الدرجات، ص 225.

[4] مقتل الحسين، ص 320.