اسلم بن عمرو، غلام امام حسين
خوارزمي گويد:
غلامي ترك كه قاري قرآن و آشنا به عربي و از غلامان حسين عليه السلام بود به ميدان رفت و در حالي كه اين رجز را مي خواند، به نبرد پرداخت:
دريا از ضربت نيزه و شمشيرم به جوش مي آيد و هوا از تيرهايم پر مي شود. هرگاه تيغم در كفم آشكار شود، دل حسود كينه توز را مي شكافد.
گروهي را كشت. از هر طرف محاصره اش كردند و بر زمين افتاد. امام، به بالين او آمد و گريست و صورت به صورتش گذاشت. وي چشم گشود و امام را ديد، لبخندي زد و به سوي خدا پر كشيد. [1] .
پاورقي
[1] مقتل الحسين، ج 2، ص 24.