بازگشت

روشنگري و بيان حقيقت رويدادها


چهارمين امام نور سخن رسا و تكاندهنده ي خود را [1] اين گونه از ستايش خدا آغاز كرد:

«الحمدلله رب العالمين الرحمان الرحيم، مالك يوم الدين، باري ء الخلائق اجمعين، الذي بعد فارتفع في السماوات العلي، و قرب فشهد النجوي.

نحمده علي عظائم الامور، و فجائع الدهور، و الم الفجائع، و مضاضة اللواذع، و جليل


الرزء، و عظيم المصائب، الفاظعة الكاظة، الفادحة الجائحة.»

ستايش ويژه ي خدايي است كه پروردگار جهانيان است، و بخشنده و مهربان. خدايي كه فرمانرواي روز رستاخيز و پاداش و كيفر است، و آفريننده ي همه ي پديده ها. همو كه مقام والا و پر فرازش از دريافت خردها و انديشه ها به گونه اي دور است كه گويي آسمانهاي بلند و بي كران را فرا گرفته است، و با اين وصف به آفريده هايش چنان نزديك است كه زمزمه ها را مي شنود و رازها و نجواها را گواه است.

او را بر كارهاي بزرگ، رويدادهاي تلخ روزگاران، بر دردها و فاجعه هاي درد آور، بر رنج جانكاه اين مصيبت، بر سوزش زخم زبانها و رخدادهاي سهمگين و برنده و اندوهبار و دشوار و براندازنده سپاس مي گويم.

آن حضرت پس از ستايش آفريدگار فرزانه با زيباترين واژه ها و رساترين جمله ها، به بيان شجاعانه ي حقيقت فداكاري حسين عليه السلام و شقاوت و افسار گسيختگي استبداد هراس انگيز مذهبي پرداخت و فرمود:

«أيها الناس! ان الله تعالي - و له الحمد - ابتلانا بمصائب جليلة، وثلمة في الاسلام عظمية، قتل أبو عبدالله عليه السلام و عترته، و سبي نسائه و صبيته، و داروا برأسه في البلدان فوق عالي السنان، و هذه الرزية التي لا مثلها رزية.

ايها الناس! فاي رجالات منكم يسرون بعد قتله؟ ام اية عين منكم تحبس دمعها و تضن عن انهمالها؟

فلقد بكت السماوات السبع الشداد لقتله، و بكت البحار بامواجها، و السماوات بأركانها، و الارض بأرجائها، و الاشجار بأغصانها، و الحيتان في لجج البحار، و الملائكة المقربون و أهل السماوات أجمعون.

أيها الناس! فاي قلب لا ينصدع لقتله؟

ام اي فؤاد لا يحن اليه؟

أم أي سمع يسمع هذه الثلمة التي ثلمت في الاسلام و لا يصم؟

أيها الناس! أصبحنا مطردين مشردين شاسعين عن الامصار، كاننا اولاد ترك او كابل، من غير جرم اجترمناه، و لا مكروه ارتكبناه، و لا ثلمة في الاسلام ثلمناها، ما سمعنا بهذا في آبائنا الاولين، ان هذا الا اختلاق.

فوالله؛ لو أن النبي صلي الله عليه و آله و سلم تقدم الهيم [في قتالنا كما تقدم اليهم] في الوصاية بنا لما


زدادوا علي ما فعلوا بنا، فانا الله و انا اليه راجعون، من مصيبة ما أعظمها، و أوجعها و افجعها، و أكظها، و أقطعها، و أمرها و افدحها، فعندالله نحتسب فيما أصابنا، و ما بلغ بنا انه عزيز ذو انتقام.»

هان اي مردم! خداي فرزانه - كه ستايش و سپاس ويژه ي ذات بي همتاي اوست - ما را به وسيله ي مصيبت هاي بزرگ، و شكاف و رخنه اي سهمگين كه در پيكره ي اسلام پديد آمد، در بوته ي آزمون قرار داد و امتحان نمود. پيشواي اصلاحگران حسين عليه السلام و فرزندان و ياران او در راه حق و عدالت كشته شدند، و خاندان بزرگ او را به اسارت بردند، و سر بريده ي آن حضرت را بر فراز نيزه ها در شهرها گرداندند، و اين مصيبتي است سهمگين كه همانند آن نيست.

هان اي مردم! كدامين مرد و زن با ايمان و آزادمنش است كه پس از شهادت جانسوز آن حضرت و خاندان و يارانش شادمان گردد!

كدامين دل است كه در اين فاجعه ي جانكاه نسوزد و اندوهگين نگردد؟!

و كدامين ديده است كه نگريد و بتواند از سيلاب اشك خودداري ورزد؟! در حالي كه افلاك و كهكشانها با آن استحكام و استواريشان در شهادت جانگداز او گريه كردند، و درياهاي مواج و پهناور، اركان آسمانهاي بي كران، ژرفاي زمين هاي گسترده و كرانه هاي آنها، درختان سر به آسمان كشيده و شاخسارانشان، ماهيان بي شمار در دل درياها، فرشتگان مقرب بارگاه خدا و تمامي آسمانيان و زمينيان در سوگ جگر خراش آن حضرت گريستند!

هان اي مردم! كدامين قلب بشر دست است كه در غم شهادت سالار خوبان نشكافد؟

كدامين دل آرمانخواه است كه شيفته ي ارزش هاي والاي وجود گرانمايه ي او و سبك و سيره ي خداپسندانه و آزادمنشانه او نگردد، و بر ريخته شدن خون مقدس او اندوهگين نشود؟

و كدامين گوش است كه بتواند فاجعه ي شكافي را كه از اين رويداد سهمگين بر پيكر اسلام وارد آمد، بشنود و صاحبش اندوه زده و پريشان خاطر و ناشنوا نگردد؟هان اي مردم! در اين واويلاي حاكميت اختناق و خشونت كار ما خاندان وحي و رسالت، تنها به خاطر حق گويي و ظلم ناپذيري به جايي رسد كه ما را از خانه و


كاشانه ي خويش راندند، و آواره ي هر كوي و برزن، و در بدر شهرها و بيابانها ساختند! به ما بسان فرزندان ترك و كابل - كه روزگاري از اسلام و فرهنگ و رعايت حقوق و حرمت ديگران بيگانه بودند - نگريستند؛ و اين در حالي بود كه ما، نه به گناهي دست زده بودم و نه كار ناخوشايندي از ما سر زده بود تا در خور اين همه فشار و بيداد باشيم! راستي كه بر ما ستمي رفت كه در امت ها و جامعه هاي پيشين بي سابقه است، چنين چيزي نه گوشها شنيده اند و نه چشمها ديده اند؛ و اين رفتار جز جنايت و بيدادي وحشتناك در حق آموزگاران ارزشها و آرمان هاي والا و پيام آوران صلح و آزادي و عدالت و پرچمداران حقوق انسانها نبود، و جز بدعتي زشت و لعنت شده نام ندارد!

اي مردم! به خداي سوگند، اگر پيامبر به جاي آن همه سفارش ها و وصيت به مهر و محبت به ما، به دشمني و پيكار با ما سفارش مي كرد و به كشتن و آواره نمودن و پايمال ساختن حقوق ما فرمان مي داد، فراتر از آنچه در حق ما انجام شد و بدتر از آنچه با ما رفتار گرديد، امكان پذير نبود! «فانا لله و انا اليه راجعون.»

راستي كه چه سوگي سهمگين و چه مصيبتي جانسوز و دردناك و چه رويدادي آزاردهنده و تلخ براي ما پيش آمد، پاداش اين سوگ بزرگ را كه بر ما فرود آمد از بارگاه خدا خواهانيم، و همه ي اين گرفتاري ها را - كه در راه او به جان خريديم - به حساب او مي نهميم، كه او شكست ناپذير است و از ستمكاران انتقام گيرنده مي باشند.

در اين هنگام «صعصعة بن صوحان» [2] - كه بر اثر درد پا و بيماري، زمين گير شده و توان نشستن نداشت و از ياري رساندن به خاندان پيامبر محروم شده بود، برخاست و به سوي آن حضرت رفت و پوزش خواست و آن بزرگوار نيز ضمن


پذيرش عذر او، از مهرش سپاسگزاري كرد و براي او و پدرش از بارگاه خدا آمرزش و بخشايش خواست.


پاورقي

[1] آن حضرت در اين سخنراني شجاعانه، توجه مردم در بند را به اين نکات اساسي جلب کرد:

1- ستايش خدا و درس توحيد گرايي.

2- اصل آزمون در زندگي انسان.

3- نمايش عدالتخواهي و فداکاري حسين عليه‏السلام و افسار گسيختگي و ددمنشي استبداد اموي.

4- انگيزش خردها.

5 - انگيزش عواطف انساني.

6- نکوهش از بدعت‏هاي زشت و ظالمانه‏ي اموي در سياست و مديريت جامعه.

7- شکيبايي و پايداري در راه حق.

8- ويژگي اخلاص در کارها.

9- توکل و اعتماد به سرچشمه‏ي هستي.

10- به خاطر سپردن هماره‏ي عاشورا و درس‏هاي آن.

[2] او از ياران آگاه و باوفاي علي عليه‏السلام بود، در پيکار جمل، نهروان، و صفين در رکاب آن حضرت فداکاري نمود و شهامت‏ها رقم زد. پس از شهادت آن حضرت هم از نزديکان فرزندان و خاندان او بود، به گونه‏اي که در واپسين لحظه‏هاي زندگي ظاهري آن بزرگوار، و نيز شب خاکسپاري پيکر پاک امير عدالت حضور داشت، و سوگنامه‏ي جانسوز او در کنار تربت آن حضرت مشهور است. به کتاب «امام علي از ولادت تا شهادت، ص 666»از همين قلم بنگريد.