بازگشت

پس از بازگشت پيروزمندانه


هنگامي كه مردم مدينه از شهادت جانسوز حسين عليه السلام و آمدن فرزند گرانمايه اش امام سجاد و خاندان سوگوارش آگاه شدند، به يكباره مرا رها كردند و سيل آسا به سوي دروازه ي شهر براي پيشواز از كاروان به راه افتادند.

من نيز از پي آنان بر اسب خويش نشستم و به سوي دروازه ي مدينه ركاب كشيدم تا خود را به آنان برسانم، اما هنگامي كه از شهر بيرون آمدم ديدم غوغايي است؛ همه ي مردم از شهر بيرون ريخته و راه ها و گذرگاه ها لبريز از زن ومرد و پير و جوان بود؛ به گونه اي كه از اسب خود پياده شدم و با زحمت بسيار از روي دوش مردم خود را به امام سجاد عليه السلام نزديك ساختم.

چهارمين امام نور در حالي كه با دستمالي اشك ديدگانش را مي گرفت از خيمه اش بيرون آمد، و يكي از كارگزاران بيت امامت كه چهارپايه اي را در دست


داشت و پشت سر آن بزرگوار حركت مي نمود، آن را در برابر مردم قرار داد و يادگار حسين عليه السلام در حالي كه سخت اندوه زده و گريان بود و نمي توانست از بارش ابر باران خيز سوگ سهمگين پدر جلوگيري كند، بر روي آن نشست.

مردم با ديدن آن حضرت فرياد و شيون سر دادند، و از هر سو به او تسليت گفتند و توفاني از غم و اندوه آسمان شهر را فرا گرفت و غريو شيون و فرياد در فضا طنين افكند.

پس از چند دقيقه آن بزرگوار با اشاره ي دست، فرمان سكوت و آرامش داد! و از پي آن، غريو ناله و فرياد مردم فروكش كرد و خاموش شد.