بازگشت

بازتاب روشنگري دليرانه ي پيام رسان هوشمند عاشورا


پيام رسان و پر شهامت قيام عدالتخواه عاشورا با شكستن مهر سانسور و دريدن تورهاي اختناق و درهم نورديدن بافته هاي استبداد و به هيچ انگاشتن دژخيمان رسوا، بسان رگبار باران، حقايق را همچنان بر كوير دلها باراند و دروغها، تحريف ها، سمپاشي ها، و تهمت هاي بيشمار و بي حساب رژيم رسوا و دروغپرداز اموي را - كه نزديك به دو دهه، به نام خدا و مذهب، استبداد و اختناقي رسوا را بر مرد تيره بخت تحمل كرده و حقوق و آزادي و امنيت و كرامت آنان را پايمال ساخته و به زشت ترين جنايت ها دست مي يازيد و هر شرارت و شقاوتي را در حق آزاديخواهان و ظلم ناپذيران باتحريف مفاهيم مذهبي توجيه مي نمود و خود را نماينده خدا در زمين و صاحب اختيار دين و دنيا و هستي بندگان او بخورد ساده دلان مي داد - همه را بر ملا ساخت، و همچنان به معرفي خويش و ترسيم شخصيت شكوهبار خاندان و نسل و تبار خويش ادامه داد تا صداي شيون و فرياد مردم به آسمان برخاست، و رهبر رژيم اهريمني اموي از ترس آگاهي و قيام مردم و از هم پاشيدن شيرازه ي كارها، به چاره انديشي پرداخت كه چگونه پيام رسان شجاع و روشنگر


نهضت اصلاح طلبانه ي عاشورا از ادامه ي سخن باز دارد؟

درست در ادامه ي بازي با مذهب و باورهاي مورد احترام مردم بود كه رو به اذان گوي خود نمود كه:هان يا اذان گو! ديگر هنگامه ي اذان و نماز اول وقت است، پس اذان بگو....

اذان گوي يزيد برخاست و در ميان سخن امام سجاد دويد و اذان را آغاز كرد كه،:

«الله اكبر، الله اكبر.»

آن حضرت، با رو به رو شدن با اين شگرد يزيد و بهره برداري ابزاري او از مذهب، به احترام نام خدا سكوت كرد و پس از اداي جمله ي نخست از سوي اذان گو، فرمود:

«لا شي ء اكبر من الله.»

هيچ چيزي بزرگتر از خدا نيست.

اذان گو گفت:

«اشهد ان لا اله الا الله.»

امام سجاد فرمود:

«شهد بها شعري و بشري و لحمي و دمي.»

مو، پوست، گوشت، خون و تك تك سلول هاي وجود من به يكتايي خدا و بي همتايي او گواهي مي دهد.

اذان گو گفت:

«اشهد ان محمدا رسول الله»

با اداي اين جمله از سوي اذان گو، آن حضرت ندا داد كه:هان اي اذان گو! تو را به حرمت و معنويت محمد صلي الله عليه و آله و سلم سوگند ساكت باش تا من سخني بگويم!

آن گاه رو به يزيد كرد و قهرمانانه خروشيد كه:

«يا يزيد! محمد هذا جدي ام جدك؟...»

هان اي يزيد! اين محمد نياي تو مي باشد يا نياي گرانقدر من! اگر بگويي نياي توست، كه دروغ مي گويي و كفر مي ورزي، و اگر بر اين باوري كه او نياي من است، پس چرا فرزندان او را بجرم حقگويي و دعوت به رعايت حقوق و آزادي مردم و عمل به دين خدا و دوري گزيدن از حق كشي و خشونت و بي رحمي و تبهكاري، به خاك و خون كشيدي و بانوان و دختران حرم او را به اسارت آوردي؟ راستي چرا؟


در اينجا بود كه امام سجاد دست برد و گريبان چاك زد... و صداي شيون مردم فضاي مسجد را پر كرد.]

راستي كه«خفاجي!» آن شاعر آگاه و حق طلب، در ستايش اميرمؤمنان علي عليه السلام و در نكوهش فريبكاري و شقاوت كساني كه مذهب و مسجد و منبر و محراب را به ابزار استبداد و انحصار تنزل داده بودند چه زيبا سرود كه:

أعلي المنابر تعلنون بسبه

و بسيفه نصبت لكم اعوادها

هان اي اموي مسلك هاي تارك انديش و ستمكار! آيا بر فراز منبرها مي رويد و به گونه اي آشكار به علي عليه السلام ناسزا مي گوييد با اين كه با جهاد خالصانه و شمشير ستم سوز او اين منبرها براي شما ساخته شد و استوار گرديد؟