سخني موج انگيز و شعور آفرين
[آن گاه آن گرانمايه ي عصرها و نسل ها رو به يزيد كرد و فرمود:
يا يزيد! ائذن لي حتي اصعد هذه الاعواد، فاتكلم بكلمات لله فيهن رضا، و لهؤلاء
الجلساء فيهن اجر و ثواب.]
هان اي يزيد به من اجازه بده تا بر فراز اين چوبها بروم و سخنان درست و شايسته اي بگويم كه هم خشنودي خدا در آنها باشد و هم اين مردم در بند، بهره ور شوند و به آگاهي و انديشه و پاداشي پرشكوه برسند.
يزيد نپذيرفت، اما كساني كه بر گرد او بودند از او تقاضا كردند كه اجازه دهد. او گفت:
«ان صعد لم ينزل الا بفضيحتي و فضيحة آل ابي سفيان.»
اگر او بر فراز منبر برود، جز با رسوا ساختن من و نسل و تبار اموي فرود نخواهد آمد! اما آنان قانع نشدند و پافشاري كردند.
يزيد گفت شما او را نمي شناسيد، من او را مي شناسم او از شيرخوارگي با دانش و بينش و خرد و انديشه سر و كار داشته است.
«انه من اهل بيت قد زقوا العلم زقا.»
او از خاندان بزرگي است كه دانش و كمال را با همه ي وجود چشيده و از خرد و انديشه اي بزرگ و بينش و دانش ژرف و گسترده اي بهره ور است.
اينجا بود كه حس كنجكاوي مردم نيز برانگيخته شد و همه ي آنان تقاضا كردند تا يزيد اجازه سخن به آن جوان اسير بدهد و آن گاه بود كه رهبر خودكامه و مغرور رژيم اموي ناگزير از پذيرش طرح هوشمندانه و ستم ستيز امام سجاد عليه السلام - كه با درايت وصف ناپذيرش پشتيباني مردم را در جهت خواست عادلانه و انساني اش برانگيخت - گرديد.