بازگشت

هان اي يزيد نفرين بر تو باد


در اين شرايط فاجعه بار بود كه يزيد چوب خيزرانش را خواست، و به وسيله ي آن در برابر چشم تماشاگران و خاندن حسين عليه السلام بر لب و دندان آن حضرت نواختن را آغاز كرد، و به بدمستي و فرومايگي ادامه داد.

«ابو برزه ي اسلمي» از ياران دانشور و آگاه پيامبر كه در آنجابود، با ديدن اين منظره ي دلخراش بپا خاست و رو به ديكتاتور تاريك انديش اموي كرد و گفت:

«ويحك يا يزيد! اتنكت بقضيبك ثغر الحسين بن فاطمة؟ اشهد لقد رأيت النبي صلي الله عليه و آله و سلم يرشف ثناياه و ثنايا أخيه.»

هان اي يزيد! واي بر تو! مي داني چه مي كني؟ آيا با اين چوبدستي ات بر دندانهاي حسين، فرزند ارجمند فاطمه مي نوازي؟! به خداي سوگند كه خود ديدم پيامبر خدا لب هاي حسين و برادرش حسن را مي بوسيد و مي فرمود:

«أنتما سيدا شباب اهل الجنة، فقتل الله قاتلكما و لعنه و اعد له جهنم و سأت مصيرا.»

شما دو نور ديده ام، سالار جوانان بهشت هستيد. خدا قاتل شما را نابود سازد و او را به لعنت و نفرين ابدي گرفتار نموده و دوزخ را براي او فراهم كند؛ و راستي كه آنجا بد فرجام و جايگاهي است.

جلاد خشن و حق ستيز اموي از گفتار و انتقاد بر حق آن مرد حقگو به خشم آمد و


دستور داد او را از تالار كاخ بيرون كند؛ و پاسداران گارد خلافت نيز بي درنگ او را كشان كشان بيرون بردند. [1] .

آن گاه درنهايت مستي و پستي و احساس پيروزي پنداري به خواندن سروده اي از يك سراينده ي روزگار جاهليت با بافته هاي آكنده از شرك و دروغ پرداخت كه:

ليت اشياخي ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل

لاهلوا و استهلوا فرحا

ثم قالوا: يا يزيد لا تشل

قد قتلنا القوم من ساداتهم

و عدلناه ببدر فاعتدل....

لست من خندف [2] . ان لم انتقم

من بني احمد ما كان فعل

1- كاش نياكان و بزرگان تيره و تبار من - كه در «بدر» كشته شدند - در اين پيروزي بزرگ بودند و شيون و فرياد مسلمانان را بر اثر دريافت ضربات نيزه ها در جنگ «احد» مي ديدند.

2- آن گاه بود كه از شور و شادماني، فرياد سر مي دادند كه:هان اي يزيد! بزن كه دستت چلاق و بريده مباد!

3- ما سروران و رهبران آنان را كشتيم؛ ما انتقام خود را گرفتيم؛ و اين كشتار به جاي كشته هاي جنگ بدر بود كه اينك سر به سر شد! و انتقام گرفته شد!


4- بني هاشم فرمانروايي و قدرت را بازيچه ي رسيدن به هدف هاي خود ساختند، وگرنه، نه پيامي از سوي خدا آمد و نه وحي نازل گرديد.

5- من اگر انتقام كارهايي را كه احمد انجام داد از فرزندان و خاندان او نگيرم، از ريشه و تبار «حندق» [3] نخواهم بود.


پاورقي

[1] و نيز آورده‏اند که: «حسن بن حسن» هنگامي‏که شقاوت يزيد را نگريست و ديد که او با چوب خيزران بر لب و دنداني که بوسه گاه پيابمر بود مي‏نوازد، فرياد برآورد که:

و آذلاه! سمية امسي نسلها عدد الحصي و بنت رسول الله ليس لها نسل.

اي داد از ذلت و بي ياوري، نسل و تبار «سميه» و «هنده» به شمار ريگهاي بيابان در اين کشور و در اين جامعه همه جا پراکنده‏اند و مي‏لولند، اما فرزندان پاک و ارجمند فاطمه، دخت فرزانه‏ي پيامبر، حق زندگي و امنيت و آزادي نداشته و بر شهادتگاه خفته‏اند و نسلي از او بجا نمانده است.

[2] بحار، ج 45، ص 137؛ لهوف، ص 75.

[3] خندف از نياکان پدري يزيد بوده است که اين عنصر پليد بر او مي‏نازد.