بازگشت

سخني با آن سر سرفراز


در اين مورد آورده اند كه يكي از بزرگان نسل دوم اسلام، هنگامي كه در دروازه ي شام چشمش به سر سرفراز پيشواي آزادي بر فراز نيزه افتاد، به نشان اعلام بيزاري و نفرت از زندگي در آن جامعه و نظام فضيلت كش براي مدت يك ماه خويشتن را از ديده ها نهان داشت و از جامعه ي استبداد زده ي روزگارش گسست، هنگامي كه پس از مدتي او را يافتند و از دليل بريدگي اش از همه پرسيدند، در پاسخ آنان گفت:

«ألا ترون ما نزل بنا؟»

آيا نمي نگريد چه فاجعه اي بر ما فرود آمده است؟ آن گاه اين شعار را در رثاي حسين عليه السلام سرود كه:

جاؤوا برأسك يا بن بنت محمد

مترملا بدمائه ترميلا...

و كانما بك يابن بنت محمد!

قتلوا جهارا عامدين رسولا


و يكبرون بان قتلت و انما

قتلوا بك التكبير و التهليلا

1-هان اي حسين عزيز! اي فرزند گرانمايه ي دخت فرزانه ي محمد صلي الله عليه و آله و سلم! سر سرفراز تو را در حالي كه غرق در خون پاك تو بود به شام خراب آوردند.

2- گويي با كشتن تو اي ميوه ي دل فاطمه عليهاالسلام، پيامبر را آشكارا و به عمد كشتند.

3- هواداران فرومايه ي استبداد تو را با لب تشنه كشتند، و هرگز در انجام اين جنايت سهمگين مفهوم ظاهر و باطن قرآن را رعايت نكردند.

4- آنان به هنگام ريختن خون پاك تو به نشان پيروزي تكبير و تهليل سر دادند، در صورتي كه با كشتن انسان والايي چون تو تكبير و تهليل را به خون نشاندند و «الله اكبر» و «لا اله الا الله» را كشتند.