بازگشت

سخن انديشاننده و روشنگر امام سجاد


و آن گاه چهارمين امام نور، حضرت سيد الساجدين بپا ساخت و با اشاره اي مردم را به سكوت فراخواند، و پس از سكوت و آمادگي آنان، به افشاي چهره ي زشت و فريبكارانه ي رژيم ددمنش اموي، و بيدار ساختن افكار عمومي و ترسيم علل و انگيزه هاي نهضت اصلاح طلبانه و انحصار ستيز عاشورا پرداخت و ضمن روشنگري شجاعانه و وصف ناپذيري، چنين فرمود:

«أيها الناس! من عرفني فقد عرفني، و من لم يعرفني فانا اعرفه بنفسي:

فانا علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب صلوات الله عليهم،

أنا بن المذبوح بشط الفرات من غير ذحل و لا ترات.

أنا ابن من انتهك حريمه، و سلب نعيمه، و انتهب ماله، و سبي عياله.

أنا ابن من قتل صبرا، فكفي بذلك فخرا.

أيها الناس! ناشدتكم بالله هل تعلمون انكم كتبتم الي أبي و خدعتموه، و أعطيتموه من انفسكم العهد و الميثاق و البيعة و قاتلتموه و خذلتموه؟

فتبا لكم لما قدمتم لانفسكم، وسواء لرأيكم، باية عين تنظرون الي رسول الله صلي الله عليه و آله سلم اذ يقول لكم: قتلتم عترتي و انتهكتم حرمتي، فلستم من امتي؟»


هان اي مردم! هر كس مرا مي شناسد كه مي شناسد و هر كس نمي شناسد، خويشتن را معرفي مي كنم تا بداند كه من علي هستم، فرزند حسين، نواده ي اميرمؤمنان، علي، و از تبار ابي طالب - كه درود خدا و پيامبرش بر همه ي آنان باد -.

مردم! من فرزند آن بزرگمردي هستم كه در كنار نهر فرات - در حالي كه نه به كسي ستمي كرده بود و نه در مورد كسي نيرنگي انديشيده بود - و تنها به حق و عدالت فرا مي خواند و از خشونت و بيداد و قانون شكني و تحقير حرمت انسانها انقتاد مي كرد و عمل به دين خدا را مي خواست - سرش را بريدند.

من فرزند آن قهرمان سرفرازي هستم كه حريم حرمت و امنيت او را در هم شكستند و ثروت و دارايي شان را به تاراج برده و خاندانش را به بند اسارت كشيدند. من پسر آن كسي هستم كه در جنگي نابرابر و در زير فشار و شكنجه به شهادت رسيد؛ و ما را همين افتخار بسنده است كه فخري بزرگ است! [1] .

هان اي مردم! شما را به خدا سوگند مي دهم كه پاسخ مرا بدهيد و بگوييد: آيا


مي دانيد كه شما، مردم كوفه، نامه هاي دعوت به پدرم نوشتيد؟ با او عهد و پيماني سخت و استوار بر سر دفاع از حق و عدالت و آزادي و آزادگي بستيد؟

و آن گاه هنگامي كه او به ياري شما آمد و براي نجات شما و حمايت از دين و دفتر گام به ميدان نهاد، او را تنها گذارديد؟!

هان اي عهدشكنان! پس به خاطر بدانديشي و عملكرد زشت و ظالمانه اي كه از خود نشان داديد، نابودي و ذلت بر شما باد و مرگ و ننگ قرينتان!

راستي كه چه زشت كاري و چه بدانديشي و بدكرداري از شما سر زد! شما با كدامين چشم به پيامبر خدا نظاره خواهيد كرد؟ و آن گاه آن حضرت در روز رستاخيز به شما بگويد: چرا خاندان و فرزندانم را كشتيد؟ و چرا حرمت مرا شكستيد؟ و با كدامين معيار و ملاك دخترانم را به اسارت برديد؟ و شما با اين بيدادها، از امت من نيستيد، آن گاه چه پاسخي خواهيد داشت، و چگونه به او خواهيد نگريست؟!

دراين هنگام بود كه صداي گريه و شيون آنان از هر سو به آسمان برخاست، و آن گاه به سرزنش خويشتن پرداختند و پاره اي به پاره اي ديگر مي گفتند: واي بر شما كه ندانسته خود را نابود ساختيد و با كشتن فرزندان ارجمند پيامبر و به بند اسارت كشيدن بازماندگان آنان، خود را در خور سخت ترين كيفرها ساختيد! آن گاه امام سجاد عليه السلام به روشنگري خود ادامه داد كه:

«رحم الله تعالي امرءا قبل نصيحتي، و حفط وصيتي في الله، و في رسوله، و أهل بيته، فان لنا في رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم اسوة حسنة.»

اي مهر و رحمت خدا بر كسي كه خيرخواهي و روشنگري مرا گوش سپارد و سفارش مرا درباره ي فرمانبرداري از خدا و پيامبر و رعايت حقوق و حرمت خاندان او بپذيرد؛ چرا كه ما فرزندان پيامبر خدا هستيم و براي ما در زندگي، وجود گرانمايه ي آن حضرت سرمشق و الگوي شايسته اي است.

آنان همگي فرياد بر آوردند كه:هان اي پسر پيامبر! ما همگي سخنان تو را شنوا هستيم و فرمانت را فرمانبرداريم! و حافظ حرمت شما و دوستدارتان هستيم. ما از وجود گرانمايه ي تو و رهنمودهاي انسانسازت دوري نخواهيم جست، و از تو


كناره نخواهيم گرفت؛ بنابراين ما را به سوي ديدگاه هايت رهنمون ساز و بگو كه فرمانت چيست؟

باران رحمت خدا بر شما ببارد! ما به شما اعلام مي كنيم كه: ما با كسي كه راه دشمني را با شما در پيش گيرد، دشمني خواهيم ورزيد و با كسي كه با شما راه صلح و آشتي در پيش گيرد، در صلح و صفا خواهيم بود. ما از «يزيد» به خاطر بيدادي كه بر شما رفته است؛ بازخواست خواهيم كرد و او را دستگير خواهيم نمود و از كساني كه در مورد شما و مردم ما، بيداد روا داشتند و حقوق و امنيت و آزادي همه را پايمال ساختند، سخت بيزاري خواهيم جست.

زين العابدين عليه السلام در پاسخ سخنان آنان فرمود:

«هيهات! هيهات! ايها الغدرة المكرة! حيل بينكم و بين شهوات انفسكم، اتريدون أن تاتوا الي كما أتيتم الي آبائي من قبل؟

كلا و رب الراقصات، فان الجرح لما يندمل!! قتل أبي بالامس و أهل بيته معه، فلم ينسني ثكل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم و ثكل أبي و بني أبي، و وجده بين لهواتي و مرارته بين حناجري و حلقي، و غصصه تجري علي فراش صدري، و مسالتي أن لا تكونوا لنا و لا علينا.»

نه، هرگز،هان اي دغلبازان فريبكار! و اي اسيران هوا و هوس! در ميان شما و خواسته هاي شما پرده اي فرو افتاد و به هواهاي خود نخواهيد رسيد!

آيا مي خواهيد با من نيز همان گونه رفتار كنيد كه با پدرم گرانقدرم رفتار كرديد؟!

نه! نه! به پروردگار كعبه و پروردگار مركب هايي كه زائران خانه خدا را از مكه به مني و عرفات مي برند سوگند، كه آن زخم عميقي را كه شما زده ايد بسيار كاري و ژرف است و هنوز خونفشان.

ديروز پدرم و مردان خاندانش كشته شدند و سينه ها از سوگ او و برادرانم - كه به همراه او به خاك و خون كشيده شدند - سخت سوزان است! و من هنوز رحلت جانگداز نياي گرانقدرم، پيامبر را از ياد نبرده بودم كه مصيبت شهادت پدر بزرگوار و فرزندان ارجمند و اصلاح طلب پدر و نياي گرانقدرم بر آن افزون گشت، و تلخي و فشار شكننده ي اين غمها گلوگير گرديد، و اينك اندوهي جانفرسا و پايان ناپذير در


درون سينه ام احساس مي كنم؛ و از شما مي خواهم كه ديگر نه با ما باشيد و نه بر ضد ما!

آن گاه افزود:

لا غرو أن قتل الحسين و شيخه

قد كان خيرا من حسين وأكرما

فلا تفرحوا يا آل كوفان بالذي

أصاب حسيا كان ذلك اعظما

قتيل بشط النهر روحي فداؤه

جزاء الذي أرده نار جهنما

اگر حسين عليه السلام در راه عدالت و آزادي و در انديشه ي تلاش منطقي و فرهنگي و جهاد مسالمت آميز كشته شد، اين رويدادي شگفت انگيز نيست، چرا كه پدر گرانقدرش نيز كه بهتر از بود، در اين راه جان را در طبق اخلاص نهاد و به بارگاه دوست هديه كرد.

هان اي مردم كوفه! به اين سوگ سهمگيني كه بر آن پيشواي آزادي و آزادگي وارد آمده است شاد و شادمان نباشيد.

اي جان من به فداي آن آزادمردي كه در ساحل فرات، در اوج شهامت و شجاعت سر بر بستر شهادت نهاد؛ و بدانيد كه كيفر سهمگين قاتل بيداد پيشه و تاريك انديش او آتش شعله ور دوزخ است.

سپس فرود:

«رضينا منكم رأسا براس، فلا يوم لنا و لا علينا.»

ما اينك از شما سر به سر خشنوديم كه نه با ما باشيد و به سود ما، و نه بر ما و به زيان ما.


پاورقي

[1] در بيان امام سجاد عليه‏السلام از «قتل صبر» سخن رفته است. اين سبک از کشتن بسيار ناجوانمردانه است و منظور آن است که انسان و يا جانداري را در جايي محاصره کنند و همه‏ي راه‏هاي دفاع و رهايي را بر او ببندند، آن گاه با انواع سلاح سرد و گرم آن قدر بر او بزنند که زير باران ضربان کشته شود.

اين سبک از کشتن، بسيار زشت و ناجوانمردانه است؛ به گونه‏اي که نه تنها ضد انساني است، بلکه در مورد جنبنده نيز مردود است؛ درست بر اين باور است که آن حضرت رژيم ددمنش اموي و هواداران آن در کوفه را در برابر اين پرسش رسوايي برانگيز در دادگاه تاريخ قرار مي‏دهد که:

الف - شما در درجه‏ي نخست به چه دليل خون حسين عليه‏السلام و يارانش را ريختيد؟

ب - آنان در کدامين دادگاه بي طرف و صالح گناهکار شناخته شدند، و در خور اين برخورد؟ و کجا به آنان حق دفاع داديد؟

ج - شما مدعيان اسلام و رهبري اسلامي اينک که مي‏خواستيد به يک کشتار سياسي و تصفيه حساب خونين دست بزنيد، و پاک‏ترين روزگاران را به جرم آزاديخواهي و ستم ستيزي بکشيد، چرا آنان را زير شکنجه و با «قتل صبر» کشتيد؟ مگر اين نوع کشتار در اسلام زشت و ناجوانمردانه شمرده نشده، و مردود نيست؟

و آيا اين عار و ننگ افزون بر جنايت‏هايتان به شمار نخواهد رفت که اين گونه و با اين سبک پدرم را کشتيد؟ و آيا اين کار ننگبار و بزدلانه‏ي شما، سند ديگر رسوايي شما و سربلندي و آزادگي براي ما نيست؟.