بازگشت

سخن روشنگرانه و شجاعانه ي فاطمه


[1] .

پس از سخنان روشنگرانه و شور آفرين زينب، «فاطمه صغرا» در آن جو وحشت و ارعاب، بي هيچ اعتنايي به اختناق و سانسور رژيم خشونت پيشه ي اموي، به نورافشاني و بيان حقايق و ترسيم پيام جنبش استبداد ستيز و اصلاح طلبانه ي عاشورا پرداخت [2] و به گونه اي كه «زيد» فرزند امام كاظم از پدر گرانقدر خويش، و از امام


صادق آورده است آن بانوي شجاع و انديشمند رو به انبوه مردم كوفه كرد و چنين فرمود:

«الحمدلله عدد الرمل و الحصي و زنة العرش الي الثري، احمده و اومن به، و اتوكل عليه، و أشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله، و ان اولاده ذبحوا بشط الفرات من غير ذحل و لا ترات....

اللهم اني اعوذبك ان افتري عليك الكذب، و ان اقول عليك خلاف ما أنزلت عليه من أخذ العهود لوصيه علي بن أبي طالب عليه السلام، المسلوب حقه، المقتول من غير ذنب كما قتل ولده بالامس في بيت من بيوت الله، فيه معشر مسلمة بألسنتهم.

تعسا لرؤسهم ما دفعت عنه ضيما في حياته، و لا عند مماته حتي قبضته اليك محمود النقيبة، طيب الضريبة، معروف المناقب، مشهور المذاهب لم تاخذه فيك لومة لائم، و لا عذل عاذل، هديته يا رب للاسلام صغيرا، و حمدت مناقبه كبيرا، ولم يزل ناصحا لك و لرسولك صلواتك عليه و آله حتي قبضته اليك زاهدا لك في الدنيا غير حريص عليها، راغبا في الاخرة، مجاهدا لك في سبيلك، رضيته فاخترته و هديته الي صراط مستقيم.»

خداي يكتا را به شمار ريگ هاي گسترده ي بيابان ها و شن هاي پراكنده در شنزارها و به عظمت و سنگيني وزن عرش تا فرش ستايش مي كنم، و به ذات بي همتاي او هماره ايمان مي آورم و بر آن سرچشمه ي قدرت ها و عزت ها و سرفرازي ها اعتماد و توكل مي نمايم، و با همه ي وجود گواهي مي كنم كه خدايي جز ذات پاك و بي همتاي


خداي فرزانه نيست، و محمد صلي الله عليه و آله و سلم بنده ي برگزيده و پيام آور بزرگ اوست.

و نيز گواهي مي دهم كه فرزند سرفراز و ارجمندش، حسين عليه السلام، به همراه ديگر فرزندان آن حضرت در ساحل فرات و كنار آب روان و زلال، بي هيچ جرم و گناهي كه در خور قصاص و يا كيفري باشند، و بدون برخورداري از هيچ دادگاه و حق دفاعي به دست سپاه تاريك انديش و خمود وخشن رژيم مدعي اسلام و مسلماني، با لب تشنه و به صورت ضد انساني و بي رحمانه اي سر بريده شدند.

بارخدايا! از اينكه در سراسر زندگي سخني را به ناروا و دروغ به تو نسبت دهم، و يا گفتاري در جهت خلاف آنچه تو فرو فرستاده اي، بر زبان آورم، به ذات پاك تو پناه مي برم!

بارخدايا! پيامبر تو براي جانشين راستين خود، علي عليه السلام، فرزند رشيد ابوطالب - كه درود خدا بر آنان باد - از مردم پيمان و بيعت گرفت، اما زورمداران و فريبكاران ظاهر ساز،پس از پيامبرت، حق روشن و انكار ناپذير او را غصب و پايمال ساختند و خودش را بي هيچ گناهي در حال نماز و نيايش كشتند؛ درست همان گونه كه ديروز فرزند ارجمند و آزاديخواه و اصلاح طلب او را در خانه و سرزميني از خانه ها زمين هاي خدا، بي هيچ جرم و گناهي، جز بيان حق و دفاع از مقررات تو اساسي ترين حقوق و آزادي بندگانت، به خاك و خون كشيدند.

اين جنايت رسوا و اين قتل عام بربر منشانه به دستور ظالمانه و به دست پليد گروهي انجام پذيرفت كه سوگمندانه - در حالي كه كفر و حق ستيزي، دنياي وجودشان را گرفته است - باريا و فريب نام اسلام را بر لب دارند و سوداگرانه ژست مسلماني مي گيرند و بازيگرانه، عنوان حزب الله و خيل الله را يدك مي كشند! راستي كه مرگ و نفرين بر مسلماني دروغين اين انسان نماها باد و شور بختي و عذاب هماره بر خودشان!

خداوندا! اين مردم سست عنصر و ستم پذير، نه راه و رسم انساني و خداپسندانه و آرمان هاي والاي علي عليه السلام را، در حيات افتخار آفرين اش ياري كردند و نه هنگامه ي شهادت جانسوزش و نه پس از آن.

و او همان گونه با شيوه اي ستوده و شايسته و نهادي پاك و پاكيزه و خلق و خويي


زيبنده و آراسته زيست، تا سرانجام روح بلند و پر معنويت اش را به سوي خود برگرفتي و او را به جوار رحمت خود فراخواندي.

او در فضيلت و برتري هاي انساني شهره ي آفاق بود و در سبك و سيره و راه و رسم مترقي، شيوه اي روشن و شناخته شده داشت. او هرگز از سرزنش سرزنشگران و عيبجويان بيمي به دل راه نمي داد و از نكوهش نكوهشگران در راه حق و عدالت و آزادي نمي هراسيد.

پروردگارا! تو او را در دوران خردسالي اش به سوي اسلام و آزادگي راه نمودي و در بزرگي به او خلق و خوي پسنديده و منش و ويژگي هاي والا ارزاني داشتي.

او انساني بود كه نسبت به تو و پيامبرت هماره بر اساس راستي و صداقت مي انديشيد و رفتار مي كرد، و هماره براي جلب خشنودي تو و پيام آورت خيرخواهي و دلسوزي مردم، شيوه اش بود، تا سرانجام او را، در حالي كه دل به دنيا نداد و در شور و شوق سراي ديگر بود، به بارگاه خود فراخواندي.

او شيوه اش در زندگي، پارسيايي بود و راه و رسم اش جهاد و تلاش قهرمانانه در راه تو، و ذات پاك تو او را پسنديدي و او را به دوستي خود برگزيده و به راه راست و بي انحراف ات راه نمودي.

آن بانوي ستم ستيز و آزاديخواه، پس از ستايش شايسته و بايسته ي خدا و گواهي بر رسالت نياي گرانقدرش پيامبر و ترسيم دورنمايي از شخصيت والاي اميرمؤمنان، علي عليه السلام، در حالي كه روح تماشاگران مرا تسخير كرده بود اين گونه به روشنگري پرداخت:

«أما بعد؛ يا أهل الكوفة! يا أهل المكر و الغدر و الخيلاء! فانا أهل بيت ابتلانا الله تعالي بكم، و ابتلاكم بنا، فجعل بلاءنا حسنا، و جعل علمه عندنا و فهمه لدينا، فنحن عيبة علمه، و وعاء فهمه، و حكمته، و حجته علي الارض في بلاده لعباده.

أكرمنا الله بكرامته، و فضلنا بنبيه صلي الله عليه و آله و سلم علي كثير ممن خلق تفضيلا بينا، فكذبتمونا، و كفرتمونا، و رأيتم قتالنا حلالا، و أموالنا نهبا، كانا اولاد ترك أو كابل.

كما قتلتم جدنا بالامس، و سيوفكم تقطر من دمائنا اهل البيت لحقد متقدم قرت لذلك عيونكم و فرحت به قلوبكم افتراء منكم علي الله، و مكرا مكرتم، و الله خير الماكرين.


فلا تدعونكم انفسكم الي الجذل بما أصبتم من دمائنا، ونالت ايديكم من اموالنا، فان ما أصابنا من المصائب الجليلة، و الرزايا العظيمة في كتاب من قبل أن نبرأها ان ذلك علي الله يسير لكيلا تأسوا علي ما فاتكم و لا تفرحوا بما آتاكم و الله لا يحب كل مختال فخور.

تبا لكم! فانتظروا و اللعنة و العذاب، فكأن قد حلت بكم، و تواترت من السماء نقمات فيسحتكم بما كسبتم، و يذيق بعضكم باس بعض، ثم تخلدون في العذاب الاليم يوم القيامة بما ظلمتمونا، الا لعنة الله علي الظالمين.

ويلكم! أتدرون أية يد طاعنتنا منكم؟

و أية نفس نزعت الي قتالنا؟

ام بأية رجل مشيتم الينا، تبغون محاربتنا؟

قست و الله قلوبكم، و غلظت اكبادكم، و طبع علي أفئدتكم، و ختم علي سمعكم و ابصاركم، وسول لكم الشيطان، و أملي لكم، و جعل علي بصركم غشاوة، فانتم لا تهتدون.»

هان اي مردم كوفه!

هان اي مردم نيرنگ باز و بي وفا و خودخواه! ما خاندان وحي و رسالت، خانداني هستيم كه خداي فرزانه ما را به وسيله ي شما و شما را به وسيله ي ما آزمود؛ و ما از اين آزمون دشوار، سربلند و سرفراز و نيكو بيرون آمديم و ذات بي همتاي او گنجينه هاي دانش بي كران و حكمت و فرزانگي وصف ناپذير خود را نزد ما قرار داد؛ و در نتيجه ما نگاهبان گنجينه هاي دانش و معارف و فرهنگ آزادپرور و شخصيت ساز او هستيم و او ما را به كرامت و بزرگواري خود گرامي داشت و به بركت وجود گرانمايه ي پيامبرش، محمد صلي الله عليه و آله و سلم ما را بر بسياري از آفريدگانش آن گونه كه شايسته است برتري بخشيد.

اما دريغ و درد كه شما خاندان ما را با اين همه موهبت و معنويت و والايي و سابقه ي درخشان در دعوت به حق و عدالت و جهاد و تلاش در راه آزادي، دروغگو انگاشتيد و در حق ما سخت ناسپاسي كرديد.

شما، كج انديشان، ريختن خون ما و به تاراج بردن دارايي هاي ما را روا اعلام


كرديد؛ چنا كه گويي ما در پندار شما از نسل و تبار اسلام ستيزان و يا حق ناپذيران هستيم و به حيات و حقوق و امنيت و حرمت فرد و يا جامعه و تمدني تجاوز كرده ايم.

شما پيش از اين رويدادهاي تكان دهنده، نياي گران قدر ما علي عليه السلام را به شهادت رسانديد، و تا امروز همچنان خون پاك خاندان سرافراز ما از شمشيرهاي دژخيمان شما مي ريزد، و به خاطر كينه و ددمشني تان نسبت به ما، اينك هم، اين سان زشت و ددمنشانه رفتار كرديد، و به پندار خود ديدگان خود را روشن ساختيد، و دل هايتان را خنك!

بدانيد كه به خدا، دروغي سهمگين بستيد و با ذات پاك و بي همتاي او از در فريب و نيرنگ در آمديد، اما بدانيد كه خدا برترين تدبيرگران و چاره انديشان است و كيفر او دامانتان را خواهد گرفت.

هان اي مردم! مباد از ريختن خون ما و غارت دارايي هايمان شاد و شادمان باشيد و به خود وعده ي آرامش دهيد، چرا كه اين گرفتاريها و درد و رنج سهمگيني كه در راه حق و عدالت بر ما وارد آمد، سرنوشتي است كه در تقدير و بر اساس خواست خدا و پيش از آفرينش براي ما مقدر گرديده، و اين تقدير و اندازه گيري بر خدا آسان است. قرآن مي فرمايد: پس بر آنچه از دست شما رفته است اندوه زده نشويد، و بر آنچه به شما مي رسد شادمان نگرديد و مغرور نشويد، كه خدا انسان تكبرورز و خودكامه را دوست نمي دارد.

هان اي مردم! مرگ و نابودي بر انديشه ي منحط و منش ظالمانه ي شما، در انتظار عذاب و لعنت خدا باشيد كه به گونه اي به شما نزديك مي گردد كه گويي هم اكنون از راه مي رسد؛ و باران كيفرها و بلاهاي پياپي از آسمان بر شما مي بارد؛ و نابودتان خواهد ساخت و پيش از آن در همين جهان شما به جان هم خواهيد افتاد، و در آن جهان هم به عذاب پايدار گرفتار خواهيد شد؛ چرا كه شما به خاندان پيامبرش سخت ستم نموديد، به هوش باشيد! كه لعنت خدا نثار ستمكاران است!هان، اي مردم كوفه! نفرين بر شما! هيچ مي دانيد با كدامين دست و تن بر ما طغيان نموده و به ستيز و بيداد برخاستيد؟ و چگونه به ريختن خون پاك عزيزان ما


دست يازيديد؟

هيچ مي دانيد با كدامين پا به پيكار ما گام سپرديد و چگونه جنگي ناجوانمردانه و نابرابر را بر ضد ما شعله ور ساختيد؟

هان اي مردم! به خداي سوگند كه قلب هاي شما قساوت و زنگار گرفته، و جگرهايتان آكنده از خشم و كينه گرديده، و بر دل ها و گوش هايتان مهر خمودي و غفلت نواخته شده است!

افزون بر اين، شيطان با دمدمه ها و وسوسه هايش بديها را بر شما آراسته ساخت و شما را فريفت، و به آرزوهاي پوچ، اميدتان داد، و پرده ي غفلت را بر روي ديدگانتان كشيد، و شما را به بيراهه هاي نگونساري و عذاب كشاند. از اين رو، هرگز به شاهراه هدايت راه نخواهيد يافت!

آن گاه افزود:

فتبا لكم يا أهل الكوفة! اي ترات لرسول الله صلي الله عليه و آله و سلم قبلكم؟ و ذحول له لديكم! ثم عنتم بأخيه علي بن أبي طالب عليه السلام جدي و بينه عترة النبي الاخيارس، صلوات الله و سلامه عليهم، و افتخر بذلك مفتخر كم فقال:

نحن قتلنا عليا و بني علي

بسيوف هندية و رماح

و سبينا نساءهم سبي ترك

و نطحناهم فاي نطاح

فقالت: «بفيك ايها القاتل! الكثكث، و الأثلث، افتخرت بقتل قوم زكاهم الله، و أذهب عنهم الرجس، و طهرهم تطهيرا فاكظم واقع كما أقعي ابوك، فانما لكل امرء ما قدمت يداه، احسدتمونا، ويلا لكم علي ما فضلنا الله تعالي.»

فما ذنبنا ان جاش دهرا بحورنا

و بحرك ساح لا يواري الدعامصا

«ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و من لم يجعل الله له نورا فماله من نور.»


هان اي مردم كوفه! مرگ و نابودي بر شما باد!

شما چه كينه و خونخواهي با پيامبر خدا داشتيد كه براي انتقام جويي و كينه توزي و ريختن خون پاك فرزندانش برخاستيد؟! و كدامين حق قصاص و انتقام را نزد آن حضرت، از آن خود مي پنداشتيد كه با برادر و جانشين راستين او، علي عليه السلام، آن گونه و با نسل سرفراز و اين سان دشمني ورزيديد!

كار بي وفايي و بد انديشي شما به جايي رسيد كه يكي از شما بر اين شقاوت و بيداد بر خود باليد و گفت: ما بوديم كه علي عليه السلام و فرزندان او را با نيزه ها و شمشيرهاي هندي به خاك و خون كشيديم.

و ما بوديم كه بانوان آزاده و سرفراز آنان را بسان اسيران ترك و تاتار به بند اسارت بستيم!

و ما بوديم كه فرزندان علي عليه السلام را زديم و كشتيم و غارت كرديم؛ چه زدن و بر خاك و خون كشيدن و كشتني!!

هان! اي عنصر تاريك انديش و خمود كه بر جنايت و شقاوت خويش مي بالي! خاك بر دهانت باد! آيا بر كشتن مردم آزاده و پروا پيشه اي مي بالي كه خدا در كتاب پرشكوه خود آنان را ستوده و پاك و پاكيزه ساخته و هر گونه پليدي و گناه را از آنان دور ساخته است؟

پس در اين كينه و عقده ي حقارت بسوز و بسان پدرت - كه همانند جانور درنده، خود را بر زمين مي زد و بر خاك مي ساييد - تو هم خود را بر زمين بكوب و بر خاك بساي! ما بدان كه براي هر انساني همان چيزي خواهد بود كه در زندگي در راه آن تلاش كرده و آن را به دست آورده است.

واي بر شما! به راستي آيا بر نعمت ها و موهبت هايي كه خداي مهربان به ما خاندان رسالت ارزاني داشته است، حسد مي ورزيد؟!

اگر درياهاي دانش و بينش و والايي هاي ما كران تا كران گيتي را در برگرفته، اما درياي شما به گونه اي ناچيز است كه يك جاندار كوچك آبزي را نيز جاي نمي دهد و آن را نمي پوشاند؛ گناه ما چيست؟!

اين فزونبخشي خداست كه آن را به هر كه بخواهد و شايسته بنگرد ارزاني


مي دارد. [3] .

و خدا به هر كس نور و روشنايي نداده باشد، او را هيچ روشنايي و روشنگري نخواهد بود. [4] .


پاورقي

[1] اين بانوي انديشمند که با عنوان «فاطمه‏ي صغرا» شناخته مي‏شد، دخت سرفراز حسين عليه‏السلام است؛ و اين عنوان ممکن است بدان دليل باشد که آن حضرت دخترديگري به نام فاطمه داشته است، که آن را فاطمه‏ي بزرگتر و اين را فاطمه کوچک‏تر خوانده‏اند؛ و نيز ممکن است آن بزرگوار دختري همنام او نداشته، اما به خاطر سن و سال او از کودکي به اين وصف شهرت يافته باشد.

[2] آن بانوي انديشمند و عدالتخواه در اين محورها درافشاني کرد:

الف - درس يکتا پرستي.

ب - ترسيم پرتوي از سيماي نور افشان پيامبر.

ج - گواهي به يکتايي خدا و رسالت پيامبر.

د - ترسيم دورنمايي از ويژگي‏هاي شخصيت علي عليه‏السلام.

ه - اشاره‏اي روشنگر به خصلت‏هاي نکوهيده‏ي استبداد زدگان، که از آن جمله، تزلزل و بي وفايي است.

و - توجه دادن به پديده‏ي آزمون در زندگي انسان.

ز - ترسم پرتوي از نعمت‏هاي خدا به خاندان پيامبر.

ح - ناسپاسي در برابر نعمت خاندان پيامبر.

ط - اشاره به کشتار و بيداد و پايمال ساختن حقوق خاندان رسالت.

[3] سوره‏ي 62، آيه‏ي 4.

[4] سوره‏ي 24، آيه‏ي 40.