بازگشت

خاندان محمد و اسارت


كاروان اسيران آزادي بخش، زير نظارت فرمانده سپاه ظلمت و به همراهي او به دروازه هاي كوفه رسيد.

در اين ميان يكي از زنان كوفه كه از پشت بام نظاره گر رسيدن كاروان اسيران بود از همان جا فرياد برآورد كه:

«من اي الاساري انتن؟»

شما اسيران از كدام جامعه و ملت هستيد؟

آنان در پاسخ، روشنگري كردند كه: ما از اسيران خاندان محمد صلي الله عليه و آله و سلم هستيم.

«نحن اساري آل محمد.»

آن زن با شنيدن اين سخن سراسيمه از پشت بام فرود آمد و هر آن چه مي توانست روسري و روپوش و جامه در منزل داشت، همه را گرد آورد و آن ها را به كاروان اسيران هديه كرد، و آنان به ناگزير پذيرفتند تا خود را به وسيله آن ها از سرما


و گرما و از چشم تماشاگران بپوشانند.

روايت رسيده نشانگر آن است كه چهارمين امام نور حضرت سجاد عليه السلام كه بر اثر بيماري از نظر جسمي بسيار رنجور به نظر مي رسيد به همراه كاروان اسيران آزادي بخش بود. همين گونه «حسن بن حسن» [1] مرد ديگري از خاندان پيامبر بود كه آن كاروان را همراهي مي كرد.

گفتني است كه او در روز عاشورا در راه ياري رساني به پيشواي آزادي و عموي گرانقدرش حسين عليه السلام دليرانه فداكاري نمود، و زخم هاي نيزه ها و شمشيرها را به جان خريد و شكيبايي پيشه ساخت، و در حالي كه با پيكرهاي غرق در خون در ميدان افتاده بود و هنوز رمقي داشت، بيرون برده شد، و اينك اندكي بهبود يافته و در كنار اسيران بود. [2] .

و نيز دو تن ديگر از فرزندان حضرت مجتبي عليه السلام - كه «زيد» و «عمرو» نام داشتند به همراه امام سجاد در كاروان اسيران بودند.

با رسيدن كاروان اسيران به دروازه هاي كوفه هنگامي كه مردم در بند آنان را


ديدند، صداي گريه و زاري آنان به آسمان برخاست؛ اما امام سجاد عليه السلام رو به آنان كرد كه:

«اتنوحون و تبكون من اجلنا؟ فمن الذي قتلنا؟»

هان اي مردم! آيا شما به بيدادي كه بر ما رفته است نوحه سرايي مي كنيد و گريه سر مي دهيد؟ پس چه كسي مردان و جوانان ما را به خاك و خون كشيد؟


پاورقي

[1] او فرزند امام حسن و نواده‏ي اميرمؤمنان بود که به «حسن دوم» شهرت داشت، و فرزند او به «حسن سوم». نامبرده مردي بزرگوار و دانشمند و پرهيزگار بود. او مديريت و سرپرستي صدقات و موقوفات نياي گرانقدرش علي عليه‏السلام را به عهده داشت، و با دختر عموي خويش فاطمه دخت سرفراز حسين عليه‏السلام ازدواج کرد. در رويداد جانسوز عاشورا به همراه پيشواي آزادي بود و شجاعانه از هيچ فداکاري و دلاوري دريغ نورزيد و زخم‏هاي جانگاهي برداشت، اما خداي فرزانه او را شفا داد.

گفتني است که نام مام پروا پيشه‏ي او «خوله» بود و بيشتر در مدينه زيست و در آن جا نيز در سال 90 از هجرت سرانجام جهان را بدرود گفت. حسن دوم نه خود ادعاي امامت آسماني داشت و نه کسي او را به اين عنوان مي‏شناخت، اما پسرش حسن سوم بر خلاف پدر ادعاي امامت کرد و سرانجام هم از کارش پشيمان شد. تهذيب ابن عساکر، ج 4، ص 162؛ الاعلام، ص 187؛ معجم رجال الحديث، ج 4، ص 301، تسمية من قتل مع الحسين، ص 157.

[2] نويسنده‏ي کتاب «المصابيح» آورده است که: «حسن دوم» در روز عاشورا به ميدان جهاد گام نهاهد، و هفده نفر از سپاه استبداد را از پا در آورد، و با زخم‏هاي بسياري به خاک افتاد، اما دايي او «اسماء» وي را به کوفه برد و از او پرستاري نمود و هنگامي‏که بهبود يافت او را به مدينه فرستاد.