از شگفتي هاي دنياي سياست
شرايط و فضاي جامعه ي استبداد زده و در بند نيرنگ و ريا و مذهب سالاري دروغين اموي اين گونه بود كه سراينده ي اين سروده ي روشنگر مي سرايد:
يصلي علي المبعوث من آل هاشم
و يغزي بنوه ان ذا لعجيب
از شگفتي هاي روزگار ما اين است كه حكومت بيداد و سپاهيانش بر پيامبر هاشمي و برگزيده ي بارگاه خدا درود و سلام نثار مي كنند و با شعار و زبان، خود را از امت او و هوادار دين و آيين او جا مي زنند، اما در ميدان عمل فرزندان ارجمند او را مي كشند و كودكان و زنان حرم او را به اسارت مي برند! آيا اين از عجايب روزگار نيست؟
و سراينده ي ديگري چنين مي سرايد:
اترجوا امة قتلت حسينا
شفاعة جده يوم الحساب
[فلا و الله؛ ليس لهم شفيع
و هم يوم القيامة في العذاب]
آيا آنان كه خون پاك حسين را بر زمين ريختند، و خاندان او را به اسارت بردند، در روز رستاخيز، به شفاعت نياي او محمد صلي الله عليه و آله و سلم اميد دارند؟ [نه، سوگند به خدا كه شفاعتگري نخواهند داشت، و روز رستاخيز در عذابي سخت گرفتار خواهند بود.]