بازگشت

براي تقرب به بارگاه ستم


پس از شهادت جانسوز حسين عليه السلام و تاراج پيكر مقدسش، فرمانده سپاه اموي نداد داد كه هان اي يزيديان!

«من ينتدب للحسين فيوطي الخيل ظهره؟»

چه كسي آماده است تا پيشگام گردد و بر پيكر حسين اسب بتازد؟

در پاسخ او، ده تن اعلام كردند كه آماده اند تا دست به آن شقاوت بزنند كه عبارت بودند از:

1- اسحاق بن حويه؛ همان كسي كه پيراهن حسين عليه السلام را ربود.

2- اخنس بن مرثد.

3- حكيم بن طفيل.

4- عمر صيداوي.

5- رجاء عبدي.

6- سالم جعفي.

7- صالخ بن وهب.

8- واحظ بن ناعم.

9-هاني خضرمي.

10- اسيد بن مالك.


آري، اين ده تن، كه لعنت خدا بر آنان باد! بر اسب هاي خود نشستند و آن ها را با شقاوتي بهت آور بر بدن نازنين حسين عليه السلام، تاختند، به گونه اي كه استخوان هاي سينه و پشت او را در هم شكستن و نرم كردند.

اين گروه تيره بخت هنگاميكه پس از بازگشت از كربلا، بر «عبيد» وارد شدند، سخنگويشان، اسيد بن مالك در مورد خوش رقصي شان به بارگاه بيداد چنين سرود:

«نحن رضضنا الصدر بعد الظهر

بكل يعبوب شديد الاسر»

هان اي امير! ماهستيم كه پس از كشته شدن حسين، سوار بر اسب هاي چابك و چالاك خود شديم، و به وسيله ي آنها بر پيكر او تاختيم و سينه و پشت او را پايمال سم ستوران نموديم و در هم كوبيديم!

«عبيد» نگاهي تحقير كننده به آنان افكند و پرسيد: شما كه هستيد؟

«من أنتم؟»

آنان گفتند: ما گروهي هستيم كه با مركب هاي خود آن چنان بر پيكر حسين تاختيم كه استخوان هاي سينه و گلوگاه او را بسان گوشت، نرم و آسيا شده ساختيم.

«عبيد» به آن تيره بختان بهايي نداد و تنها دستور داد كه جايزه اي اندك به آنان داده شود!

«ابو عمرو زاهد» درمورد آن گروه سياه رويي كه بر پيكر حسين عليه السلام اسب تاختند، مي گويد: ما در مورد آن گروه ده نفري تحقيق كرديم و ريشه و تبار آنان را بررسي كرديم، و به اين حقيقت دردناك رسيديم كه همه ي آنان فرزندان نامشروع بودند.

پس از رويداد كربلا، آن گاه كه مختار نهضت خويش آنان را دستگير نمود، دست و پاي آنان را به كيفر كردار زشت شان، به ميخ هاي آهنين كشيد، و دستور داد اسب بر بدن آنان تاختند تا نابود گردند.