بازگشت

واپسين لحظه ها


در اوج ميدانداري سپاه استبداد بود كه فرمانده خشونت پيشه ي آن «عمر بن سعد» به يكي از مزدوران خود كه در جانب راست او ايستاده بود گفت: «انزل ويحك الي الحسين فارحه.»

واي بر تو! چرا ايستاده اي؟ فرود آي و حسين را راحت كن. [1] .

دراين هنگام بود كه «خولي» به پيش تاخت تا سر مقدس پيشواي آزادي را از پيكرش جدا سازد، اما سخت دستخوش لرزه و رعشه شد و توان دست يازيدن به آن جنايت هولناك را در خود نيافت.

جلاد تاريك انديشي به نام «سنان» بر گودي قتلگاه فرود آمد و با شمشير استبداد بر گلوي نازنين قلب تپنده ي آزادي و عدالت زد و در حالي كه مي گفت:

«و الله اني لا جتز رأسك و اعلم انك ابن رسول الله و خير الناس أبا و اما.»

هان اي حسين! من با اين كه مي دانم تو فرزند پيامبر خدا هستي و پدر و مادرت بهترين و والاترين انسان ها هستند، سرت را جدا خواهم كرد؛ و آن گاه سر نازنين او را از پيكرش جدا ساخت.

سراينده اي در وصف اين سوگ سهمگين چنين مي سرايد:



فاي رزية عدلت حسينا

غداة تبيره كفا سنان



كدام سوگ فاجعه باري در جهان هستي مي تواند با سوگ سهمگين شهادت


حسين عليه السلام برابري كند، آن گاه كه دست هاي بيداد پيشه «سنان» سر نازنين آن حضرت را از پيكرش جدا نمود؟ [2] .


پاورقي

[1] گفتني است که در مورد کشنده‏ي پيشواي آزادي يدگاه مورخان و گزارشگران رويداد جانسوز عاشورا متفاوت است. در منابع موجود نام پليد چهار نفر به عنوان کشنده‏ي آن حضرت آمده است که ممکن است هر کدام به تنهايي يا با همدستي يکديگر به اين هولناکترين جنايت تاريخ به دستور استبداد هراس انگيز مذهبي دست زد باشند. اين چهار نفر عبارتند از: 1- سنان، فرزند انس. 2- شمر، فرزند ذي الجوشن، 3- خولي، فرزند يزيد. 4- حصين، فرزند نمير.

[2] درمورد «سنان» يکي از کشندگان حسين عليه‏السلام در روايتي آورده‏اند که: هنگامي‏که «مختار» در جنبش ضد استبدادي خويش آن عنصر پليد را به دام انداخت، نخست سر انگشتان او، آن گاه دست و پايش را بريد؛ سپس ديگي آکنده از روغن جوشان را آماده ساخت، و او را به درون آن افکند و وي درون آن شناکنان به سوي دوزخ شتافت.