بازگشت

فروزشگاه ژرف نگري و رادي


در گرما گرم پيكار و دفاع اين دو برادر بود كه سپاه استبداد، ماه بني هاشم را از حسين عليه السلام جدا كرد، و از هر سو او را به محاصره در آورد، و به گونه اي بي رحمانه و نابرابر از هر سو باران تير و نيزه بر او باراند و كه سرانجام پس از نبردي دليرانه و بي همانند سر بر بستر شهادت نهاد.

حسين عليه السلام در سوگ غمبار او داغدار گرديد، و سخت به گريه آمد.

يكي از سرايندگان عرب در اين مورد چنين مي سرايد:

احق الناس ان يكبي عليه

فتي ابكي الحسين بكربلاء

اخوه و ابن والده علي

ابوالفضل المضرج بالدماء

و من واساه لا يثنيه شي ء

و جادله علي عطش بماء

آن جوان شايسته و وارسته اي از همه ي آزادمردان به گريه و سوگواري سزاوارتر است كه شهادت جانسوز او در كربلا، حسين عليه السلام را به گريه انداخت.

آن جوان شكوهبار و انديشمند، برادر حسين عليه السلام و فرزند ارجمند پدرش اميرمؤمنان بود، كه به پدر و سرچشمه ي فضيلت ها [1] .

و والايي ها شهرت داشت، و در


اين راه پيكر نازنين اش به خون آغشته، و چهره اش گلگون گرديد.

همو كه «عباس» نام داشت و برادر گرانقدرش حسين عليه السلام را با همه ي وجود و اخلاص ياري و ياوري نمود؛

همو كه نه تنها هيچ عاملي نتوانست او را از هدف بلندش باز دارد و به سستي كشد، كه در همه ي فراز و نشيب ها ايثاري جاودانه كرد، و به خاطر همراهي و همرنگي با سالارش حسين عليه السلام از نوشيدن آب خودداري ورزيد و با لب تشنه جان داد.



پاورقي

[1] او به راستي پدر فضيلت‏ها و ارزش‏هاي والاي انساني بود و داراي ويژگيها و امتيازات تحسين برانگيز و انسانساز؛ ويژگي‏هايي که هر کدام از آنها مي‏تواند فرد و جامعه‏اي را به نيکبختي و نجات اوج بخشد، و امتيازاتي که هر کدام مايه‏ي بسي مباهات در اين سرا و سراي آخرت است که برخي مي‏نگريم:

الف) زيبايي و رشادت

او قهرمان بلند قامت و خوش سيما و زيبا چهره‏اي بود که شکوه و عظمت خاصي داشت و به همين جهت هم به ماه بني‏هاشم شهرت يافته بود. هنگامي‏که بر مرکب جهاد و دفاع مي‏نشست، هيبت و صولت او دل شير را آب مي‏کرد و رزم آوران را غرق در دلهره و ترس مي‏ساخت. در شجاعت و دلاوري و فداکاري در راه حق و عدالت، مقام والايي داشت، و اين را به ويژه از پدر شهسوارش به ارث برده بود؛ گر چه مادرش نيز بانوي بامعنويت و آگاه و از تبار شجاعان عرب بود، و اميرمؤمنان عليه‏السلام با دقت بسياري او را برگزيد، و آن گاه وقتي دليل آن همه سختگيري را پرسيدند، فرمود: لتلد لي فارسا شجاعا.

بر اين انديشه‏ام که خداي از او فرزندي شجاع و ستم ستيز به من ارزاني دارد. و با درخشيدن ماه «بني‏هاشم» آرزوي اميرمؤمنان پس از فرزندان گرانمايه‏ي فاطمه عليه‏السلام در وجود او تحقق يافت.

ب) شکوه و معنويت

او علاوه‏ي بر رشادت و زيبايي و شکوه ظاهري، از معنويت وصف ناپذيري بهره‏ور بود و جان پاکش به دانش و بينش، درايت و ژرف نگري ايمان و اخلاص، مردانگي و بشر دوستي، راستي و امانتداري، آزادگي و آزادمنش، عدالت خواهي و عدالت پيشگي، پرواي از خدا و فداکاري و ايمان آراسته بود.

ششمين امام نور در ترسيم شخصيت والاي او فرمود:

کان عمنا العباس نافذ البصيرة، صلب الايمان، جاهد مع ابي عبدالله الحسين عليه‏السلام و ابي بلاء حسنا و مضي شهيدا

عموي قهرمان ما «عباس» ژرف‏نگر و تيزبين و داراي ايمان استوار و تزلزل ناپذيري بود. در کنار حسين عليه‏السلام و به همراه او به جهاد شگرف و قهرمانانه‏اي دست زد، در کوره‏ي سخت آزمايش، بهترين امتيازات را از آن خود ساخت و شهيد راستين راه حق و عدالت گرديد.

و راستي که او چنين بود؛ براي نمونه:

ب: شب عاشورا را سالار شايستگان به چند بخش تقسيم کرد.

بخشي را براي دعا و نيايش و تلاوت قرآن و نماز،

بخشي را براي آمادگي رزمي،

بخشي را براي ديدار با خاندانش، به ويژه خواهر قهرمانش زينب،

و بخشي را براي نشست با ياران.

در اين بخش بود که حسين عليه‏السلام آن خطبه‏ي شورانگيز و شگفت آور را خواند و همه‏ي متفکران و اصلاحگران عصرها و قرنها را به حيرت افکند، و همگان را در برابر صداقت و عظمت خويش به تعظيم واداشت.

آن حضرت به پا خاست و رو به ياران پس از ستايش خدا و قدرشناسي از ياران و نزديکان به شاهکاري بي نظير دست زد و فرمود: بدانيد که اينان تنها مرا مي‏خواهند و با من سر جنگ دارند نه ديگري. و اينک من بيعت را از شما برداشتم، هر کدام دست ديگري را بگيرد و از اينجا دور شود. و دستور داد چراغهاي خيمه را نيز خامش کردند تا کسي در رفتن احساس شرمساري نکند.

کسي از شايستگان آن حضرت را رها نکرد و نرفت. همه‏ي آنان مي‏خواستند فرياد بکشند که: به خداي سوگند تو را رها نخواهيم ساخت.

اما اردوگاه حسين عليه‏السلام، اردوگاه نظم و برنامه و ادب بود. ياران منتظر بودند تا خاندان حسين عليه‏السلام پاسخ او را بدهند و خاندانش نيز همه به لب‏هاي سردارشان چشم دوخته بودند تا او موضع خويش را اعلام کند؛ و او نخستين کسي بود که در پاسخ حسين فرمود:

به خداي تا جان در بدن داريم، از تو جدا نخواهيم شد!

و آنگاه پس از او ديگر برادران همين را گفتند و از پس آنان، ياران يکصدا همين سخن را سر دادند، اما ابتکار اين افتخار به نام او رقم خورد. بدأهم بذلک اخوه ابو الفضل العباس....

چهارمين امام نور با نظاره‏ي بر فرزند رشيد «ابوالفضل» باراني از اشک از جام ديدگانش فرو باراند و در تجليل از سردار عاشورا فرمود: از سخت‏ترين روزهاي زندگي پيامبر، روز پيکار «احد» و جنگ «موته» بود، چرا که در روز «احد» قهرمان اسلام و پيامبر، «حمزه» به شهادت رسيد، و در جنگ «موته» نيز «جعفر» آن مجاهد پاک باخته و انديشمند؛ با اين وصف روز غبار عاشورا از اين دو روز هم سخت‏تر بود، چرا که در اين روز بود که ده‏ها هزار نفر از رجالگان اموي مسلک، که خود را مسلمان مي‏پنداشتند، پسر پيامبر را محاصره کرده و با ريختن خون پاک او و يارانش مي‏خواستند به خدا تقرب جويند. آنان به گونه‏اي شستشوي مغزي شده و در کوره‏ي تعصب و کينه‏توزي مي‏سوختند که آن همه پند و اندرز و درس‏هاي انسانساز و باران دليل و برهان در شوره‏زار دلها و مغزهاي خمود آنان اثري ننهاد و پاک‏ترين خونها را به زمين ريختند. در آن روز سخت و فراموش نشدني، عموي گرانقدرم «عباس» ايثاري وصف ناپذير و شجاعتي بي‏همانند از خود به يادگار نهاد، و از بزرگترين آزمون زندگي‏اش سرافراز و سربلند سر بر آورد و جان شيرين را فداي حسين عليه لاسلام و راه و رسم توحيدي او ساخت.

تا آنجايي که دو دستش را فداي حق نمود و به جاي آنها، خداوند دو بال به وي ارزاني داشت تا بسان «جعفر طيار» به همراه فرشتگان خدا در بهشت پرطراوت و زيباي او پرواز کند. آري! عمويم عباس در بارگاه خدا از چنان مقام والا و منزلت رفيعي بهره‏ور است که تمامي شهيدان راستين بر او غبطه مي‏خورند و آرزوي مقام والاي او رادر دل دارند.

رحم الله العباس فلقد اثر و ابلي و فدا اخاه بنفسه حتي قطعت يداه فابدله الله بهما جناحين يطير بهما مع الملائکه في الجنة کما جعل لجعفر بن ابي طالب و ان للعباس عندالله منزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة خصال صدوق، ص 68.

ج) پرچمدار عاشورا

امتياز ديگر عباس اين بود که پرچمدار عاشورا بود و سردار سپاه شهيدان و اين مقام والايي است که به اين آساني نصيب کسي نمي‏شود.

او در سخت‏ترين شرايط نظامي‏به حضور برادر و سالارش حسين عليه‏السلام شتافت و از آن حضرت اجازه رفتن خواست.

مهر حسين عليه‏السلام و دلبستگي‏اش به او چنان بود که با استشمام بوي فراق، باران اشک از آسمان ديدگانش فرو باراند به گونه‏اي که محاسن شريف و سپيدش سخت اشک آلود گشت و فرمود: اخي انت العلامة من عسکري...

برادر جان! تو پرچمدار و نشان مقاومت و پايداري و موجوديت سپاه من هستي، با رفتن تو يکپارچگي واتحاد ما به پراکندگي مي‏انجامد و آبادي و پايداري ارکان ما رو به ويراني مي‏نهد.

فداک روح اخيک لقد ضاق صدري من حياة الدنيا و اريد اخذ الثار من هؤلاء المنافقين.

«عباس» گفت: جان برادرت به فدايت، واقعيت اين است که سينه‏ام از شرارت و شقاوت استبداد، از اين زندگي تنگ شده و مي‏خواهم انتقام عادلانه و خداپسندانه‏ي خويش را از اين نفاق پيشگان اموي مسلک بگيرم.

د) سفارت

او سفير انديشمند و با درايت پيشواي شايستگان بود و آن حضرت گره‏هاي سخت را با پنجه‏ي تدبير وي مي‏گشود و پيچيده‏ترين مشکلات را به وسيله‏ي ژرف نگري و استواي او از سر راه بر مي‏داشت براي نمونه:

الف: عصر تاسوعا بود و وضعيت آرام و پيشواي شهيدان در کنار خيمه‏ها، سر بر زانوي انديشه نهاده بود که

هياهوي نزديک شدن سپاه اموي او را متوجه خود ساخت. خواهر قهرمانش، زينب و برادرش عباس به محضر او شرفياب شدند و از هجوم ناگهاني دشمن گزارش دادند.

حسين عليه‏السلام از سردار خويش خواست که دليل آن هجوم ناگهاني را جويا شود و او پس از تحقيق به عرض رسانيد که نامه‏اي شوم هم اينکه از امير کوفه رسيده است و اينان براي اجراي فرمان ظالمانه‏ي او آماده‏اند تا آتش جنگ را شعله‏ور سازند.

حسين عليه‏السلام او را به سفارت خويش برگزيده و فرمود: برادر! به سوي آنان بازگرد و اگر مي‏تواني با تدبير و درايت خويش امشب را از آنان فرصت بگير و نبرد را براي فردا بگذار، تا امشب را به نماز و نيايش با پروردگارمان بگذرانيم... و سفير امين و بادرايت حسين عليه‏السلام همان گونه که سالارش مي‏خواست، کار را سامان داد.

ه) سقايت

امتياز ديگر او اين بود که در کوي حسين عليه‏السلام به لقب پرافتخار آب رسان مفتخر گرديد و به مقام والاي سقايت با تدبير و امانتدار اردوگاه نور برگزيده شد. هنگامي‏که محاصره‏ي آب به طول انجاميد و فشار تشنگي شدت يافت و نداي کودکان حسين عليه‏السلام از تشنگي از هر سو به آسمان رسيد، عباس از برادر و سالارش اجازه‏ي ميدان خواست. آن حضرت فرمود: اينک که تصميم به جنگ با اين تجاوزگران گرفته‏اي، پس مقداري آب براي اين کودکان تشنه لب از دشمن بخواه. فاطلب لهؤلاء الاطفال قليلا من الماء.

و) از شگفتي‏هاي روز گار

يکي از شگفتي‏هاي روزگار، عشق و مهر و صفاي وصف ناپذيري بود که ميان سردار سپاه شهيدان با پيشواي آنان بود.

او به حسين عليه‏السلام نه تنها به عنوان برترين برادر، که به عنوان سمبل و الگو و تبلور حق و عدالت مي‏نگريست، و جان ناقابل خويش را براي او و اهداف بلند او مي‏خواست.

نگرشي دقيق به سخنان او، تعمق در رجزها و سروده‏هاي او، و نيز عملکرد درخشانش اين واقعيت را به خوبي ترسيم مي‏کند.

اوست که در ميدان جهاد خطاب به خويشتن مي‏گويد:

يا نفس من بعد الحسين هوني

و بعده لا کنت انتکوني

هان اي نفس! اگر بخواهي پس از شهادت حسين عليه‏السلام در دنيا زندگي کني، ذلت و خفت بر تو باد.

و نيز فرياد مي‏کشد که:

نفسي لسبط المصطفي الطهر وقا

اني انا العباس اغدو بالسقا...

جان را فداي جان پاک فرزند پيامبر برگزيده‏ي خدا حسين مي‏نمايم، من عباس هستم و مسئوليت آبرساني و سقايي را به عهده دارم...

و نيز آن گاه دستش را نثار حق مي‏کند چنين مي‏سرايد:

و الله ان قطعتم يميني... اني احامي ابدا عن ديني...

به خداي سوگند! اگر دست راست مرا ببريد، من هماره از دين و از پيشواي آسماني و راست کردارم حسين، حمايت خواهم کرد.

و نيز هنگام سخن گفتن با سالارش اين گونه شروع مي‏کند:

فداک روح اخيک لقد ضاق صدري...

و آن گاه با آن مشکلات سهمگين وارد فرات مي‏گردد و از شدت تشنگي آب را به دهان نزديک مي‏کند، به ناگاه تشنگي سالارش را به ياد آورده و مي‏گويد:

تالله ما هذا فعال ديني...

نه! به خداي سوگند که راه و رسم من، چنين کاري را نمي‏پسندد. و آنگاه آب را بر روي آب مي‏ريزد و نمي‏نوشد. آري به خاطر اين شايستگي‏ها و ويژگي‏هاي عباس بود که حسين عليه‏السلام به او سخت بها مي‏داد، تا آنجايي که به هنگام اجازه خواستن او براي جهاد و رفتن به ميدان دفاع، فرمود: برادرم! با رفتن تو ارکان سپاه حق درهم فرو مي‏ريزد.

و نيز او را شايسته اين مهر و محبت مي‏نگرد که جان گرامي خويش را فداي او مي‏سازد و با او اين گونه سخن مي‏گويد: ارکب بنفي انت يا اخي حتي تلقاهم...

و در کنار پيکر غرق در خون او سخني بر زبان مي‏آورد که جايي بر زبان نياورده است.

اخي الان انکسر ظهري و قلت حيلتي... تاريخ طبري، ج 4، ص 315.