بازگشت

شبيه ترين ها در سيما و منش به پيامبر


پس از شهادت جانسوز ياران آگاه و فداكار حسين عليه السلام در دفاع از حق و عدالت، كه جز خاندان آن حضرت يار و ياوري برايش نماند، در آن شرايط دشوار فرزند


ارجمندش علي به سوي ميدان دفاع حركت كرد.

او كه از زيباترين سيما و چهره و از نيكوترين سيرت و منش و عملكرد بهره ور بود، از پدر گرانمايه اش اجازه مبارزه خواست!

آن والاترين پدر گيتي به او اجازه رفتن داد، اما نگاهي پرحسرت و پيام دار به جوان دلير و انديشمندش افكند و در همان حال ديگران را به زير افكند و باران اشك از جام ديدگان باريد و گريست.

آن گاه زمزمه كرد كه:

«اللهم اشهد فقد برز اليهم غلانم اشبه الناس برسولك خلقا و خلقا و منطقا...»

بارخدايا! بر حق كشي و بي رحمي اين سپاه بيدادگر گواه باش كه اينك جواني به سوي آنان روان است، كه در سيما و منش و گفتار و منطق همانندترين مردم به پيامبرت مي باشد؛ به گونه اي كه ما هرگاه در جان خود شور و شوق ديدار پيامبرت را احساس مي نموديم، به جمال و منش زيباي او به نظاره مي نشستيم. [1] .

او پيكاري سخت و قهرمانانه كرد و انبوهي از سپاه «عبيد» را به دوزخ فرستاد و آن گاه به سوي پدر بازگشت و گفت:

«يا أبت! العطش قد قتلني و ثقل الحديد قد اجهدني فهل الي شربة من الماء...»

پدر جان! تشنگي مرا مي كشد و گراني و سنگيني سلاح مرا به رنج افكنده و توانم را به پايان مي برد، آيا اندكي آب در دسترس هست؟

حسين عليه السلام گريست و فرمود:


امان از تنهايي و بي ياوري! پسرم علي! دليرانه به ميدان جهاد و دفاع بازگرد كه به زودي نياي گران قدرت محمد صلي الله عليه و اله و سلم را ديدار خواهي كرد و او با جامي لبريز از آب گوارا به گونه اي تو را سيراب خواهد ساخت كه پس از آن هرگز تشنه نگردي.

«علي» دگر باره به قلب سپاه شوم اموي بازگشت و جهادي ديگر آغاز كرد، و آن گا بود كه «منقذ عبدي» او را هدف تير كينه توزانه اش قرار داد و او را از مركب به زمين افكند.

در اين هنگام پدر را نداد داد كه:هان جان پدر! سلام پسرت علي را بپذير و شادمان باش كه اين نياي گران قدرم پيامبر است، كه شما را سلام مي رساند و مي فرمايد: هر چه زودتر به سوي ما بيا! و از پي آن ناله اي جانسوز از پرده ي دل بر كشيد و به سوي حق پرواز كرد.

آن حضرت با دريافت نداي «علي» خود را به ميدان رسانيد و بر كنار پيكر غرق در خون او نشست. و چهره بر چهره ي جوان انديشمندش نهاد و فرمود:

«قتل الله قوما قتلوك، فما أجراهم علي الله و علي انتهاك حرمة رسول الله...»

نور ديده ام! علي جان! خدا مردمي را كه تو را كشتند، بكشد! چه چيز آنان را اين گونه بر شكستن مقررات خدا و پايمال ساختن حريم حرمت پيامبر جسارت و گستاخي داده است؟!و در همانحال باران اشك از ديدگان فرو باريد و افزود:

«علي الدنيا بعدك العفاه!»

پسرم! ديگر پس از تو خاك بر سر دنيا و زندگي دنيا!

خواهر ارجمند حسين عليه السلام زينب با ديدن آن منظره ي جانسوز و شنيدن نداي برادر، از سراپرده ي بانوان بيرون آمد و در حالي كه نداي جانسوزش طنين افكن بود كه: «يا حبيباه»! خودش را به پيكر غرق در خون جوان انديشمند برادر رساند و خود را بر روي آن نازنين بدن افكند، و از پرده دل ندا بر آورد كه: نور ديده ام، علي! عزيز برادرم!

و حسين عليه السلام سراسيمه دست خواهر را گرفت و او را به سراپرده نور بازگردانيد.



پاورقي

[1] نمونه‏اي از بينش ژرف و آزاديخواهانه و منطق و منش اصلاح طلبانه‏ي او اين سروده‏ي شور انگيز و روشنگري است که به هنگام جهاد و دفاع دليرانه‏اش مي‏خواند:

انا علي بن الحسين بن علي نحن و بيت الله اولي بالنبي...

من علي هستم، فرزند حسين؛ نياي گرانقدرم، اميرمؤمنان است. به پروردگار کعبه سوگند که ما از همگان به پيامبر خدا نزديکتريم، به خداي سوگند که پسر بي‏ريشه و تبار، نمي‏تواند خودسرانه وعنان گسيخته بر ما حکم براند، و با خشونت و بيداد و پايمال ساختن حقوق و امنيت و آزادي مردم، ما را فرمانبردار خويش سازد.