بازگشت

باراني از تير بر نمازگران راستين


در اين شرايط دشوار بود كه هنگامه ي نماز فرا رسيد، و حسين عليه السلام «زهير بن قين» و «سعيد بن عبدالله حنفي» دو تن از ياران فداكار خويش را فراخواند كه پيشاپيش آن حضرت و پيش از صف نماز بايستند، تا او با ديگر ياران جان بر كف خويش نماز خوف بخواند؛ و آن دو به همراه نيمي از ياران براي نماز «خوف» به امامت سالارشان صف زدند.

«سعيد» پيشاپيش حسين عليه السلام ايستاد و آنان به نماز پرداختند، اما هنگامي كه نماز شروع شد باراني از تير بر نمازگزاران باريدن گرفت، و او براي حفظ جان گرامي سالارش و جلوگيري از اصابت تير به آن حضرت، از هر سو تير آمد، خود را سپر بلا ساخت.

[او تا جان داشت پايداري كرد و نگذاشت تيري به حسين عليه السلام برسد.

او چهره ي خويش را سپر ساخته بود، سينه اش را سپر ساخته بود، پهلو و پشت خويش را سپر ساخته بود، دست و پاي خويش را سپر ساخته بود، و پيكرش بر اثر تيرها سوراخ سوراخ شده بود، اما باز هم دليرانه مقاومت كرد] و آن قدر پايداري و پايمردي نمود كه با پايان رسيدن نماز حسين عليه السلام او نيز از پا در آمد و بر زمين غلطيد.

او در حالي كه نفس هاي آخرين را مي كشيد نيايشگرانه مي گفت:


بار خدايا! اين گروه تجاوزكار را به لعنت و نفريني كه قوم عاد و ثمود را لعنت كردي، دچار ساز!

بار خدايا! سلام گرم و پرشور مرا به پيامبرت برسان، و درد جانكاه اين زخم ها را كه من به جان خريده ام، به او ابلاغ فرما، چرا كه من بر اين انديشه بودم كه آيين و فرزندان ارجمند او را ياري رسانم.

بار خدايا! در همه ي اين رنج ها و دردها و پايداري ها خواهان پاداش تو هستم.

«اللهم العنهم لعن عاد و ثمود.

اللهم ابلغ نبيك عني السلام و ابلغه ما لقيت من الم الجراح، فاني اردت بذلك نصره ذرية نبيك.»

و آن گاه در حالي كه افزون بر زخم هاي دردناك نيزه و شمشير، سيزده ي چوبه ي تير نيز بدن او را پوشيده بود، ديده از جهان فرو بست، و به سراي شايستگان و نيك بختان عصرها و نسلها پر كشيد.