بازگشت

روشنگري و دلاوري حنظله ي شبامي


از پي آن قهرمانان ايثار و ايمان، «حنظله ي شبامي» گام به ميدان نهاد. او پيشاپيش سالارش حسين عليه السلام ايستاد تا باران نيزه ها و شمشيرها را به سر و رو، گلو و گردنگاه و سينه و شاهرگ خود بخرد و بدين وسيله با سپر ساختن خود، از رسيدن خطر به


پيشواي آزادي جلوگيري كند.

آن مرد منطق و خرد بسان توحيدگرا و اصلاح طلب عصرموسي در برابر استبداديان تاريك انديش و خشن ايستاد و با صدايي رسا به روشنگري و خيرخواهي پرداخت، و آنان را به اين آيات توجه داد كه:

«يا قوم اني اخاف عليكم مثل يوم الاحزاب

مثل داب قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم و ما الله يريد ظلما للعباد و يا قوم اني اخاف عليكم يوم التناد

يوم تولون مدبرين ما لكم من الله من عصام و من يظلل الله فما له من هاد يا قوم لا تقتلوا حسينا فيستحكم الله بعذاب و قد خاب من افتري» [1] .

هان اي قوم! من از روزي بسان روز دسته هاي مخالف خدا بر شما مي ترسم.

از سرنوشتي نظير سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود، و كساني كه پس از آن ها آمدند؛ و گرنه خدا بر بندگان خود ستم نمي خواهد.

هان اي قوم من، من بر شما از روزي كه مردم يكديگر را به ياري هم ندا در مي دهند، بيم دارم.

روزي كه پشت كنان به عقب باز ميگرديد، و براي شما در برابر خدا هيچ حمايتگري نيست؛ و هر كه را خدا گمراه كند او را راهبري نيست.

هان اي مردم! حسين را نكشيد، چرا كه اگر چنين كنيد عذاب خدا شما را فرا خواهد گرفت و نابودتان خواهد ساخت؛ بي گمان مردمي كه بر خدا دروغ بندند سخت زيان خواهند كرد.

او پس از اين كار دليرانه و خالصانه به سالارش روي آورد كه: سالار من! آيا هنگامه ي آن نرسيده است كه به بارگاه پروردگارمان بشتابيم و به ياران اصلاح طلب و فداكارمان به پيونديم؟

«أفلا نروح الي ربنا و نلحق باصحابنا؟»


آن حضرت فرمود: چرا چرا! اينك به سوي آنچه كه براي تو از همه ي دنيا و آنچه در آن است بهتر و سعادت آفرين تر است، و به سوي مقام و فرمانروايي شكوهباري كه ماندگار است، بشتاب.

و او پس از دريافت اين نويد، پيكاري شجاعانه كرد و بر دردها و رنجها و تيزي نيزه ها شكيبايي ورزيد تا جان را به بارگاه خدا هديه كرد و خداي پر مهر او را به بهشت پرطراوت و زيبا و جايگاه خشنودي و شادماني اوج داد.


پاورقي

[1] سوره‏ي 40، آيه‏ي 30 -34.