بازگشت

جلوه اي از درستكاري و جهاد


پس از فداكاري و شهادت «مسلم بن عوسجه» كه درود هر آزاده اي بر او باد - جوان پر شور و شعور و آزاده ي ديگري به ميدان آمد كه نامش «عمرو» بود و به «عمرو» بن قرظه ي انصاري» شهرت داشت.

او نخست به پيشگاه سالارش حسين عليه السلام رفت و از آن گرانمايه ي عصرها و نسل ها اجازه ي رفتن خواست و آخرين توشه را از جمال پرشكوه حسين برگرفت و آن گاه با اشاره ي آن حضرت روبري دشمن قرار گرفت.

او مشتاقانه پيكار كرد و بسان شيري خشمگين از حق دفاع نمود، و انبوهي از سپاه استبداد را از پا در آورد. هر تيري از سپاه دشمن به سوي پيشواي شهيدان مي آمد با دلاوري و چالاكي جلو آن را ميگرفت و هر شمشيري را به جان مي خريد. اجازه نداد دشمن سالارش حسين عليه السلام را هدف گيرد و همچنان قهرمانانه پيكار كرد و از هيچ تلاشي فروگذار نكرد تا پيكرش از زخم ها پوشيده، و غرق در خون گرديد. در همان حال براي آخرين بار به سوي حسين عليه السلام شتافت و گفت:


«يا بن رسول الله أوفيت؟»

سالار من! اي فرزند گرانمايه ي پيامبر! آيا به عهد خويش وفا كردم و وظيفه ي خويش را در مورد آرمان بلند و انساني خاندان وحي و رسالت انجام دادم؟

حسين عليه اسلام فرمود:

قال: «نعم، أنت امامي في الجنة، فاقرأ رسول الله عني السلام و اعلم اني في الاثر.»

آري، تو زودتر از من به بهشت پرطراوت و زيباي خدا خواهي شتافت، از اين رو سلام مرا به پيامبر خدا برسان و بگو كه من از پي تو خواهم آمد.

و آن گاه به مبارزه ي خويش ادامه داد تا به شهادت نايل آمد؛ رضوان خدا روزي او باد.