پارساي عدالت خواه واستبداد ستيز
پس از پيكار دليرانه و شهادت «حر»، «برير» كه مردي پارسا و پرستشگر راستين خدا بود، گام به ميدان دفاع از حق نهاد؛ و از سپاه استبداد، تاريك انديشي پرغرور، كه «يزيد» فرزند «معقل» نام داشت - در برابر او ايستاد.
سخن از حق و باطل به ميان آمد و آن دو رزمنده عهد كردند تا در ميدان جنگ و
پيش از چكاچك شمشيرها، به مباهله برخيزند، [1] و از خداي توانا بخواهند تا آن را كه هوادار باطل و بيداد است، به دست آن كسي كه در راه حق و عدالت است از پا در آورد.
پس از اين مباهله بود كه دست به قبضه ي شمشير بردند و در پيكاري سخت، «برير» پيروز شد و خدا «يزيد بن معقل» را به دست او نابود ساخت تا يكبار ديگر روشن شد كه كدامين اردوگاه، بر حق و عدالت است و كدامين آنها بر باطل و بيداد.
او همچنان به پيكار دليرانه خويش ادامه داد تا به شهادت رسيد. [2] .
پاورقي
[1] واژهي «مباهله» در فرهنگ واژه شناسان به مفهوم نفرين يکديگر، با خداي فرزانه را به زيان يکديگر به ياري خواستن آمده است، تا از ميان دو طرف، هر کدام را بر باطلب بيداد است دستخوش عذاب و کيفر سازد، و حق طلب درست انديش را پيروز گرداند، تا بدين وسيله هم حقيقتها آشکار گردد و هم حق طلبان پيروز گردند.
مردم با اين موضع در تاريخ اسلام براي نخستين بار در مدينه آشنا شدند، چرا که در آن جا گروهي از دين پژوهان و پارسايان آيين مسيح در «نجران» به حضور پيشواي گراقندر توحيد شرفياب گرديدند و پس از گفت و شنود و مناظره با آن حضرت، در مورد ولادت و شخصيت معنوي مسيح عليهالسلام، کار پارهاي از آنان به تعصب و يکدنگي کشيد، و ديدگاه آسماني قرآن و پيامبر را در اين مورد نپذيرفتند. آنجا بود که پيامبر با رهنمود وحي آنان را به مباهله دعوت کرد.
آنان در مرحلهي نخست به اين پيشنهاد قرآن پاسخ مثبت دادند، و تا واپسين گامها در انجام مباهله پايداري ورزيدند، اما هنگاميکه با اخلاص و معنويت وصف ناپذير منطق و آزادي و همراهان او علي، فاطمه حسن و حسين - که درود خدا بر آنان باد - روبرو شدند و آن چهرههاي شکوهبار ونورافشان و مصمم را نگريستند، حقيقت ناب و پاک و صداقت خالص و روشن را در آنان يافتند و با احساس هراس شگفت در جان خويشتن، با پوزش خواهي از پيامبر، از مباهله کنار کشيدند و خود را از عذاب دنيا و آخرت نجات دادند.
داستان اين رويداد تازه در گفت و گو ميان اديان و تمدنها در قرآن شريف در سورهي 3، آيههاي 60 -64 امده است.
[2] آن مرد پروا و ايمان به گونهاي در افکار عمومي خداجو و مردم خواه شناخته شده بود، که وقتي قاتل او (کعب) از کربلا بازگشت، حتي خواهرش «نوار» به او گفت: واي بر تو! تو دشمن بيداد پيشهي فرزند فاطمه (س) را ياري کردي! و استاد تلاوت قرآن و عامل به مقررات آن را کشتي! راستي به چه گناهي سهمگين دست يازيدي! به خدا ديگر با تو سخن نخواهم گفت.