بازگشت

آيا كسي هست كه از حق و عدالت دفاع كند؟


در اين هنگام بود كه پيشواي آزادي فرياد بر آورد كه:

«أما من مغيث يغيثنان لوجه الله؟


أما من ذاب يذب عن حرم رسول الله.»

هان! آيا فريادرسي نيست كه به فرياد ما حق طلبان و ستم ستيزان برسد؟

آيا كسي نيست كه از حقوق و امنيت و آزادي و حريم پيامبر و خاندانش دفاع كند؟

در اين شرايط بود كه «حر» سخت بر خورد لرزيد و رو به سوي «عمر بن سعد» آورد كه: آيا به راستي با اين بزرگمرد تاريخ خواهي جنگيد؟

«أما مقاتل انت هذا الرجل؟»

او پاسخ داد:

«اي والله قتالا ايسره ان تطير الرؤس و تطيح الايدي.»

آري، به خداي سوگند با او خواهم جنگيد و پيكاري سخت در پيش است كه آسان ترين مرحله ي آن، پرش سرها و دست ها از پيكرها خواهد بود. [1] .

«حر» اندوه زده و نگران بازگشت و در كنار سپاه در نقطه اي ميان ياران خود ايستاد، اما بند بند وجودش به لرزه در آمد و دلهره بر جسم و جانش چيره شد!

«مهاجر بن اوس» [2] به او گفت: راستي كه از كار تو در شگفتم؛ به خداي سوگند هرگز تاكنون تو را در شرايطي كه اينك مي نگرم نديده ام! اگر از من پرسيده مي شد كه شجاع ترين مردم كوفه كيست؟ شما را نشان مي دادم؛ اينك اين چه وضعيتي است كه از شما مي نگرم؟

«حر» گفت:


«اني و الله اخير نفسي بين الجنة و النار، فوالله لا أختار علي الجنة شيئا و لو قطعت و أحرقت.»

واقعيت اين است كه اينك خويشتن را ميان بهشت و دوزخ مي نگرم و خود را در حال انتخابي بسيار دشوار. و آن گاه گفت: به خداي سوگند كه چيزي را به جاي بهشت بر نخواهم گزيد؛ گر چه قطعه قطعه شده و به شعله هاي آتش سپرده گردم و خاكسترم را بر باد دهند.

و بدين سان به بهترين انتخاب در سراسر زندگي خويش دست زد.


پاورقي

[1] در اينجا «حر» گفت: «أفما لکم فيما عرضه عليکم رضي؟»

آيا پيشنهادهاي منطقي و مسالمت آميز و اصلاحگرانه و حکيمانه‏ي او شما را راضي نمي‏کند تا از يک فاجعه‏ي هولناک جلوگيري کنيد؟

«عمر» گفت: «لو کان الامر لي لفعلت، و لکن اميرک ابي.»

اگر کار در دست من بود چرا، مي‏پذيرفتم و از تلاش خيرخواهانه‏ي او براي جلوگيري از فاجعه استقبال مي‏کردم. اما دريغ که من ديگر اختياري ندارم و امير شما «عبيد» از پذيرش حق و عدالت سر باز مي‏زند.

[2] او نيز سرانجام به ياران امام پيوست، و در کنار آنان به شهادت رسيد. تسمية من قتل مع الامام. ص 155.