بازگشت

سمبل آزادي و آزادمنشي


و آنگاه اميد پوچ و شقاوت بار رژيم اموي را براي هميشه به باد داد و مارك ننگ و خفت را بر پيشاني همه ي استبدادگران قرون و اعصار نواخت و حسرت تسليم شدن و دست بيعت سپردن را بر دل هاي سياه و پليدشان نهاد و اين درس بزرگ را به همه آموخت كه، در برابر شيفتگان قدرت و انحصارگران امكانات ملي چگونه بايد ايستاد و نه گفت و شهامتمندانه فرمود:

«ألا و ان الدعي بن الدعي قدر كزبين اثنتين: بين السلة و الذلة، و هيهات منا الذلة، يابي الله لنا ذلك و رسوله و المؤمنون و حجور طابت، وطهرت، و انوف حمية، و نفوس أبية من ان تؤثر طاعة اللئام علي مصارع الكرام.

الا و اني زاحف لبهذه الاسرة مع قلة العدد، و خذلان الناصر.»

هان اي مردم!

اي عصرها و نسل ها!

به هوش كه اين فرومايه و فرزند فرومايه، اينك مرا ميان دو راه دشوار و دو انتخاب سخت قرار داده است: بر سر دو راهي ذلت پذيري و تسليم خفت بار در برابر فرومايگان و واپسگرايان حاكم، و يا مرگ پرافتخار و با عزت و سرفرازي با پايبندي به آرمانها! و چقدر دور است از ما كه ذلت و خواري را برگزينيم. خدا و پيامبر او و ايمان آوردگان و روشنفكران و دامان هاي پاك و رگ و ريشه هاي پاكيزه و مغزهاي روشن انديش و جانهاي ستم ستيز و با شرافت نمي پذيرند كه ما فرمانبرداري فرومايگان و پايمال گران حقوق و امنيت و آزادي مردم را بر شهادتگاه رادمردان و آزادمنشان مقدم بداريم.

از اين رو به هوش باشيد كه من با همين خاندان و با اين ياران به شمار اندك و با وجود پشت به حق و عدالت نمودن پيمان شكن، راه خويش را برگزيده و براي


دفاع از حق آماده ام.

و آنگاه به خواندن اين شعرها پرداخت:

فان نهزم فهزامون قدما

و ان نغلب فغير مغلبينا

و ما أن طبنا جبن ولكن

منايانا و دولة آخرينا

اذا ما الموت رفع عن اناس

كلا كله اناخ بآخرينا

فافني ذلكم سروات قومي

كما أفني القرون الاولينا

فلو خلد الملوك اذا خلدنا

و لو بقي الكرام اذا بقينا

فقل للشامتين بنا أفيقوا

سيلقي الشامتون كما لقينا

اگر ما در پيكار عادلانه ي خويش بر دشمن خيره سر پيروز گرديم، اين پيروزي باعث غرور و مستي ما نخواهد شد، چرا كه در گذشته نيز پيرومند بوده ايم؛ و اگر به ظاهر شكست بخوريم، دستخوش سستي و نوميدي نخواهيم گرديد، چرا كه باز هم شكست ناپذيريم و شكست از آن ما نيست و ترس هم زيبنده ي ما نخواهد بود، بلكه اينك رخدادهايي بر اساس تقدير پديدار گشته و سود و جولاني به ظاهر به بيدادگران رسيد است.

در دنياي وجود ما در راه حق و عدالت ترس و هراس راه ندارد، و اگر سر بر بستر شهادت نهيم نه از ترس و سستي، بلكه خواست فرمانرواي هستي است، كه مرگ، در سراي شايستگان را بزند، و به نالايقان پر مدعا فرصت آزمون باشد و به ظاهر اداي پيروزي در آورند و ماهيت بي محتوا و پوچ خود را ناخواسته در برابر عصرها و نسل ها به نمايش گذراند.


مرگ هرگاه شتر خويش را از در خانه اي حركت داد، در كنار در ديگري خواهد خواباند.

بزرگان و سروران قوم ما را قانون مرگ به كام كشيد، همان گونه كه پيشينيان را به كام كشيد.

اگر فرمانرويان گيتي جاودانه مي زيستند، ما نيز در اين دنيا جاويد مي مانديم، و اگر كرامت پيشگان باقي مي ماندند، ما نيز - كه نامدارترين هاي روزگارانيم - در اين سراي فاني مي مانديم.

به سرزنشگران تاريك انديش ما بگو: به بيداري و هشياري گراييد كه شما نيز همانند ما با سرزنش كنندگان زبان ناشناس رو به رو خواهيد شد.