بازگشت

در افشاني ديگر


با فرا رسيدن شب عاشورا پيشواي آزادي ياران آگاه و آزادمنش خود را در خيمه اي گرد آورد، و با همه ي وجود و اخلاص ستايش خدا و سپاس او را گفت، آن گاه


رو به آنان نمود و اين گونه به درافشاني پرداخت:

«أما بعد؛ فاني لا أعلم اصحابا خيرا منكم، و لا أهل بيت افضل و أبر و أوصل من أهل بيتي، فجزاكم الله تعالي عني جميعا خيرا.

و هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا و لياخذ كل رجل منكم بيد رجل من اهل بيتي، و تفرقوا في سواد هذا الليل و ذروني و هؤلاء القوم فانهم لا يريدون غيري.» واقعيت اين است كه من، نه ياراني پر مهرتر و بهتر از ياران خويش مي شناسم، و نه خانداني برتر و شايسته كردارتر از خاندان سرفراز خويش سراغ دارم، خداوند به همه ي شمايان پاداش نيك ارزاني دارد.

به راستي كه شما شايسته عمل كرديد و حق و عدالت را نيك ياري كرديد و راستي خوش درخشيديد!

اينك شب فرا رسيده، و تاريكي آن همه جا سايه گسترده است؛ برخيزيد و از اين پوشش مناسب بهره جوييد، و آن را مركبي راهوار سازيد، و هر كدام از شما ياران، دست يكي از مردان خاندان مرا گرفته، و در اين سياهي شب به سوي شهر و ديار خويش برويد. از اينجا پراكنده گرديد، و مرا با اين بيدادگران تنها بگذاريد؛ چرا كه آنان تنها مرا مي خواهند و رأي و بيعت مرا؛ در پي من هستند، نه ديگري؛ با من سر كارزار دارند، و نه با كس ديگر؛ پس مرا تنها بگذاريد و برويد!

و آن گاه بار ديگر همه را دعا كر.