بازگشت

فردا نزد ما خواهي بود


پس از پذيرفته شدن پيشنهاد مهلت از سوي جنگ طلبان اموي مسلك، حسين عليه السلام بر روي زمين نشست و اندكي به خواب رفت. لحظاتي نگذشته بود كه بيدار شد و خواهرش زينب را صدا زد و فرمود: خواهر ارجمندم! در همين لحظه هايي كه آسودم و به خواب رفتم، نياي گرانقدرم محمد، پدرم علي، مام ارجمندم فاطمه، و برادرم حسن را - كه درود خداي بر همه ي آنان باد - در عالم رؤيا ديدم، و آنان همگي به من مي گفتند:

«يا حسين انك رائح الينا عن قريب.» [1] .

هان اي حسين عزيز! به زودي نزد ما خواهي آمد، و ما در انتظار آمدن تو هستيم. دخت فرزانه ي فاطمه هنگامي كه سخن برادر را شنيد و پيام خواب او را دريافت داشت، و از فشار اندوه بر چهره زد و فرياد شيون سر داد، و گريه كرد.

و حسين عليه السلام او را به آرامش و شكيبايي فرا خواند و فرمود: خواهرم! آرام باش و زبان اين بيدادگران و آتش افروزان را به سرزنش و نكوهش ما باز مكن.


پاورقي

[1] در پاره‏اي از روايات «غدا» آمده است، که در آن صورت اين گونه خواهد بود: تو فردا به سو ما خواهي آمد.