بازگشت

روشنگري آموزگار عاشورا


سپاه خشونت كيش اموي كار را براي پيشواي آزادي سخت گرفت، تا آن جايي كه بر خلافت دين و دفتر و آيين جوانمردي و آزادگي آب روان را نيز بر روي حسين عليه السلام و خاندان و كودكانش بست، و كاروان آزادي در فشار تشنگي و تنگنا قرار گرفت.

حسين عليه السلام هنگامي كه روند كار را آن گونه ديد، به پا خاست و بر شمشير خويش بسان عصا تكيه زد، و در برابر سپاه اموي با رساترين نداي خويش به روشنگري و خيرخواهي پرداخت.

آن حضرت روي سخن را به آنان نمود و با صدايي بلند فرمود:

«انشدكم الله تعالي؛ هل تعرفون ان جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم؟»

قالوا: «اللهم نعم.»

قال: «انشدكم الله تعالي؛ هل تعلمون أن أمي فاطمة بنت محمد صلي الله عليه و آله؟»

قالوا: «اللهم نعم.»

قال: «انشدكم الله؛ هل تعلمون أن أبي علي بن أبي طالب عليه السلام؟»

قالوا: «اللهم نعم.»

قال: «أنشدكم الله؛ هل تعلمون أن جدتي خديجة بنت خويلد أول نساء هذه الامة اسلاما؟»

قالوا: «اللهم نعم.»

قال: «أنشدكم الله؛ هل تعلمون أن حمزة سيدالشهداء عم أبي؟»

قالوا: «اللهم نعم.»

قال: «أنشدكم اله؛ هل تعلمون أن جعفر الطيار في الجنة عمي؟»

قالوا: «اللهم نعم.»

قال: «انشدكم الله؛ هل تعلمون أن هذا سيف رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أنا متقلده؟»

قالوا: «اللهم نعم.»

قال: «انشدكم الله؛ هل تعلمون أن هذه عمامة رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم أنا لابسها؟»

قالوا: «اللهم نعم.»

قال: «انشدكم الله؛ هل تعلمون أن عليا عليه السلام كان أول الناس اسلاما، و أكثرهم علما، و أعظمهم حلما، و هو ولي كل مؤمن و مؤمنة؟»

قالوا: «اللهم نعم.»

شما را به خدا سوگند مي دهم كه پاسخ دهيد، آيا مرا مي شناسيد؟

همگي فرياد كشيدند: آري، به خدا مي شناسيم، شما فرزند گرانمايه ي پيامبر خدا هستي كه درود خدا بر او و خاندانش باد.

فرمود: شما را به خدا آيا مي دانيد كه نياي گران قدر من پيامبر خداست؟

همگي گفتند: آري، به خدا.

فرمود: شما را به خدا آيا ميدانيد كه پدر گران قدرم اميرمؤمنان علي عليه السلام است؟

پاسخ دادند: آري، به خدا.

فرمود: آيا مي دانيد كه مام پرفضيلت و سرفراز من، «فاطمه» دختر پيامبر است؟

گفتند: آري، مي دانيم.

فرمود: شما را به خدا آيا مي دانيد كه مام بزرگم «خديجه» نخستين بانوي گرونده ي به اسلام و تصديق كننده پيامبر و پيشتاز در ياري اوست؟

گفتند: آري به خدا!

فرمود: شما را به خدا آيا مي دانيد كه «حمزه»، [1] سالار شهيدان و پشتيبان شجاع پيامبر، عموي پدر من بود؟


گفتند: آري

فرمود: شما را به خدا، آيا مي دانيد كه «جعفر طيار»، [2] همان قهرمان بلند آوازه اي كه در بهشت پرطراوت و زيباي خدا پرواز مي كند، عموي من است؟

گفتند: آري، مي دانيم.

فرمود: شما را به خدا آيا مي دانيد اين شمشير را كه اينك من به كمر بسته ام، شمشير پيامبر خداست و من وارث به حق اويم؟

گفتند: آري

فرمود: شما را به خدا آيا مي دانيد اين عمامه اي كه من بر سر خويش بسته ام، همان عمامه ي پيامبر خداست؟

همگي گفتند: آري.

فرود: شما را به خدا، آيا مي دانيد كه پدرم علي عليه السلام پيشتازترين انسانها در اسلام، و دانشمندترين آنان در علم، و بردبارترين آنان در ميدان زندگي، و پيشوا و سررشته دار و سرپرست هر مرد و زن با ايمان و درست انديشي است؟

گفتند: آري.


پاورقي

[1] حمزه، فرزند عبدالمطلب بود و عموي پيامبر. از چهره‏هاي برجسته تاريخ عرب و اسلام است و حمايت او از حق و عدالت مثال زدني است او در سال سوم از هجرت در پيکار «احد» به شهادت رسيد و در همان جا به خاک سپرده شد. در اسلام دو تن «سيد الشهداء» خوانده شده‏اند: يکي حمزه و ديگري حسين عليه‏السلام الاعلام، ج 2، ص 272.

[2] او پس از طالب و عقيل، سومين فرزند ابوطالب بود و برادر بزرگتر اميرمؤمنان. مردي دانشور و با درايت و سخنور و پروا پيشسه بود، که در هجرت به سوي حبشه به دستور پيامبر سخنگوي و مديريت مهاجران آزادي خواه و نو انديش را به عهده داشت، و با کارداني و زمان شناسي و سنجيده گويي فرمانرواي خردورز حبشه را دگرگون ساخت و افتخار آفريد، و طبل رسوايي استبداد را که در تعقيب او و يارانش بود در آن سرزمين به صدا در آورد. او از شجاعان بني‏هاشم و بخشندگان آنان بود که به پدر بينوايان شهرت يافت، و در سال 60 از هجرت در پيکار موته پس از تقديم دو دست خود در راه خدا با پيکري پوشيده از نود زخم تير و شمشير به شهادت رسيد و با دو بال به سوي بهشت پرواز کرد. اسد الغابه، ج 1، ص 286.