بازگشت

پيك سرفراز


پيشواي آزادي در ادامه ي راه نامه اي به چهره هاي نامدار كوفه، از جمله «سليمان بن صرد»، «مسيب بن نجبه»، «رفاعة بن شداد» نوشت و به وسيله ي پيكي آگاه و شجاع به نام «قيس صيداوي» [1] . به سوي آنان فرستاد.

هنگامي كه اين پيك سرفراز به كوفه نزديك شد، سركرده ي دژخيمان «عبيد» و يكي از ياران او، «حصين بن نمير» آن جوان آزادمنش را براي بازرسي و تفتيش عقائد بازداشت كرد.

او نامه را از درون جامه ي خود در آورد و بي درنگ آن را پاره پاره كرد، و «حصين» نيز او را به سوي «عبيد» فرستاد.


جلاد اموي هنگامي كه او را در برابر خود ديد، گفت: تو كه هستي؟

پاسخ داد: يكي از دوستداران امير مؤمنان علي و از دوستداران فرزندش حسين، كه درود خدا بر آنان باد.

پرسيد: چرا نامه را پاره كردي؟

پاسخ داد: براي اين كه تو از نوشته اش آگاه نگردي.

«عبيد» گفت: نامه از آن كه، و به سوي چه كسي بود؟

پاسخ داد: از سوي حسين عليه السلام به گروهي از مردم كوفه كه نام آنان را نمي دانم. او بر آشفت كه: به خداي سوگند رها نخواهي شد تا نام هاي آنان را به من گزارش كني و يا بر فراز منبر بروي و بر حسين و پدر و برادرش ناسزا بگويي و بر ضد آنان سخنراني كني! در غير اين صورت تكه تكه خواهي شد! [2] .

پيك سرفراز حسين عليه السلام گفت: از نام هايي كه در نامه آمده بود، هرگز تو را آگاه نخواهم ساخت، اما پيشنهاد دوم تو را خواهم پذيرفت و به منبر خواهم رفت.


پاورقي

[1] برخي از منابع او را «صيداوي» و پاره‏اي «اسدي» آورده‏اند. «قيس» از جوانان نوانديش و آزادي خواه عرب بود، و از ياران اصلاح طلب حسين عليه‏السلام؛ پس از انتشار موج خبر بيعت نکردن حسين عليه‏السلام با يزيد و هجرت او به مکه در دنياي عرب، او نامه‏ها و پيام‏هاي دوستداران خاندان پيامبر در کوفه را به آن حضرت مي‏رساند. او «مسلم» را براي رفتن به کوفه همراهي کرد، و از سوي او نامه‏اي به حسين عليه‏السلام رساند، که در آن از بيعت همگاني مردم و دعوت پيشواي آزادي براي حرکت به سوي کوفه سخن رفته بود. تاريخ طبري، ج 5، ص 394.

[2] با اين بيان شگرد زشت و ظالمانه‏ي اعتراف گيري از انسانهاي در بند و مظلوم و اجبار آنان به بيان و نگارش چيزهايي به زيان خويش و انسانهاي آزادي خواه و منتقد و مخالف استبداد، و به ظاهر سود خودکامگان و دژخيمان نه کاري تازه که شيوه‏ي زشت «ابن زياد» و هم مسلک‏هاي او در تايخ است.