بازگشت

در سوگ سفير آزادي


كاروان حسين عليه السلام به راه خويش ادامه داد تا به منزلگاه «زباله» رسيد.

آن كساني كه با انديشه ي دنيادارانه و به دور از اخلاص و يقين همراهي كاروان حسين را عليه السلام برگزيده بودند، به تدريج راه جدايي را در پيش گرفتند و رفتند و آن حضرت باخاندان و ياران راستين و فداكاري ماند كه به ويژگي آگاهي و هدفداري و اخلاص آراسته بودند.


در اين مورد آورده اند كه: پس ازانتشار خبر شهادت جانسوز «مسلم» در ميان كاروانيان، فرياد گريه و شيون آن جا را به لرزه در آورد، و سيلاب اشك از ديدگان سرازير گرديد، و آن منزلگاه به مجلس سوگ و ماتم سفير آزادي تبديل شد. آن گاه حسين عليه السلام كوه آسا و استوار در راه هدف مقدس و والايي كه خدايش او را فراخوانده بود گام سپرد.

در همين گير و دار بود كه «فرزدق» شاعر به حضور سالار شايستگان رسيد و پس از نثار درود و سلام گفت:

«يابن رسول الله كيف تركن الي أهل الكوفة و هم الذين قتلوا ابن عمك مسلم و شيعته؟»

هان اي فرزند ارجمند پيامبر! شما چگونه به دعوت و بيعت مردم كوفه اعتماد مي كنيد، در حالي كه آنان به سركردگي استبداد اموي، سفير و عموزاده شما و دوستداران او را بي رحمانه به شهادت رساندند؟

چشمان حسين عليه السلام لبريز از اشك گرديد و در حالي كه مي گريست فرمود:

«رحم الله مسلما، لقد صار الي روح الله و ريحانه، و تحيته و رضوانه، اما انه قد قضي ما عليه، و بقي ما علينا.»

خداي مهر و رحمت خويش را بر مسلم بباراند. او به سوي بروح و ريحان خدا و بهشت پرطروات و خشنودي او شتافت. به هوش باشيد كه او كار بزرگ خود را انجام داد، و اينك نوبت ماست كه بار گران رسالت تاريخي خويش را به منزل برسانيم.

و آن گاه به سرودن اين سروده ي تكاندهنده پراخت كه:

فان تكن الدنيا تعد نفيسة

فان ثواب الله أعلي و انبل

و ان تكن الابدان للموت انشئت

فقتل امرء بالسيف في الله أفضل

و ان تكن الارزاق قسما مقدرا

فقلة حرص المرء في السعي أجمل

و ان تكن الاموال للترك جمعها


فما بال متروك به المرء يبخل [1] .

اگر چه زندگي دنيا و ارزش هاي آن در چشم دنيادارن نفيس و گرانبها شمرده مي شود، اما بايد دانست كه ثواب و پاداش خدا بالاتر و پر بهاتر است.

و اگر اين پيكرها براي مرگ آفريده شده اند، پس كشته شدن براي آزادمردان و عدالتخواهان در راه هدف هاي خدايي زيبنده تر و برتر است.

و اگر رزق و روزي هاي مردم بهره اي مقدر و اندازه گيري شده است، بر اين باور كمتر حرص ورزيدن و كم آزتر بودن انسان در به دست آوردن آن، زيباتر و نيكوتر است.

و اگر گردآوري دارايي ها و ثروت ها براي وانهادن و رفتن است، پس چرا انسان به چيزي كه آن را مي گذارد و مي رود بخل ورزد و به ويژگي بخشندگي آراسته نگردد؟


پاورقي

[1] پاره‏اي نيز اين اشعار را از اميرمؤمنان آورده‏اند.