بازگشت

چرا هجرت


كاروان شور و ايمان شب را در آن منزلگاه به سحر آورد، و در آغازين ساعت هاي روز با مردي ازمردم آن سامان كه «ابو هره» و از تيره و تبار قبيله ي بلند آوازه ي بني اسد خوانده شده است و از كوفه مي رسيد، روبه رو شد.

هنگامي كه آن مرد به حسين عليه السلام رسيد، سلام و درود نثار كرد و گفت: هان اي فرزند گرانمايه ي پيامبر! چرا هجرت؟

[چرا ترك يار و ديار؟

چرا دوري از مدينه؟


و چرا هجرت از كنار خانه ي خدا؟]

راستي چه انگيزه و عاملي شما را از حرم خدا و حرم نياي گرانقدرت، پيامبر خدا آواره ساخت؟

حسين عليه السلام در پاسخ او دراشاره به حاكميت ترور و وحشت و مذهب سالاري دروغين و خشونت بار اموي، فرمود:

«ويحك يا أبا هرة! ان بني امية اخذوا مالي فصبرت، و شتموا عرضي فصبرت، و طلبوا دمي فهربت، وايم الله لتقتلني الفئة الباغية، و ليلبسنهم الله ذلا شاملا، و سيفا قاطعا، و ليسلطنهم الله عليهم من يذلهم حتي يكونوا اذل من قوم سبأ، اذ ملكتهم امرأة منهم، فحكمت في اموالهم و دمائهم.»

هان اي «اباهره»! واي بر تو! نمي داني چه چيز مرا از مدينه بيرون آورد؟

استبدادگران سياهكار اموي ثروت و دارايي مرا - به خاطر ناسازگاريم با شيوه ي بيدادگرانه و خشن آنان، و دفاع از حقوق و حرمت انسانها - از دستم گرفتند، اما من در راه هدف شكيبايي ورزيدم؛ با ناسزاگويي و بافته هاي ناروا، حرمت و كرامت مرا شكستند، باز هم شكيبايي پيشه ساختم و همچنان به روشنگري ادامه دادم؛ اما آنان قصد جانم را كردند و براي ترور و ريختن خونم نقشه هاي شيطاني كشيدند، و من از شهر و ديار و كنار حرم خدا و پيامبر بيرون آمدم و به ناگزير ترك يار و ديار كردم.

به خداي سوگند كه اين بيدادگران مرا به ناحق خواهند كشت و خدا به كيفر جنايت و بيدادشان لباس ذلت را بر اندام آنان خواهد پوشاند و به خفتي فراگير و شمشيري برنده گرفتارشان خواهد ساخت، و كسي را بر آنان مسلط خواهد كرد و آنان را به ذلت و فرومايگي محكوم سازد؛ به گونه اي كه از قوم «سبأ» نيز - كه زني به دلخواه خويش بر جان و مال آنان فرمان مي راند - خوارتر و ذلت زده تر گردند.