بازگشت

با جوان انديشمندش علي


باز هم كاروان آزادي به راه خويش ادامه داد تا در نيمه هاي روز به منزلگاهي به نام «ثعلبيه» رسيد.

در آن جا بود كه حسين عليه السلام در حالي كه سر بر زانو نهاده بود اندكي به خواب رفت، آن گاه بيدار شد و فرمود:

«قد رايتهاتفا يقول: أنتم تسرعون و المنايا تسرع بكم الي الجنة.»

درست در همين لحظات كه چشمانم به خواب رفت، ندا دهنده اي را ديدم كه مي گويد: شما اي كاروانيان! به سوي كوي شهادت شتاب مي كنيد و مرگ نيز شما را


به سوي بهشت پرطراوت و زيبا مي راند.

فرزند ارجمندش، علي [1] با شنيدن سخن پدر گفت:

«يا أبة افلسنا علي الحق؟»

پدر جان! مگر ما بر شاهراه حق و عدالت گام نسپرده ايم؟

آن حضرت فرمود:

«بلي يا بني و الله الذي اليه مرجع العباد.»

چرا پسرم! به آن خدايي كه بازگشت ندگان به سوي اوست، ما در راه حق و عدالت و در انديشه ي نجات و آزادي مردم و زنده ساختن حقوق پايمال شده ي آنان و شرايط و روابط آزادمنشانه و خداپسندانه هستيم و براي خدا اين رنج ها را به جان مي خريم.

جوان انديشمند حسين عليه السلام گفت:

«يا أبة اذن لا نبالي بالموت.»

جان پدر! در اين صورت پس چه باك از مرگ پرافتخار و شهادت در راه خدا؟ حسين عليه السلام فرمود: پسر جانم! خداي برترين پاداش ها را به تو عنايت فرمايد.


پاورقي

[1] او فرزند انديشمند حسين عليه‏السلام و بانوي گرانقدر «ليلي» بود؛ جواني بسيار و زين و بزگ منش و شجاع و سرآمد جوانان، و در سيما و سيره شبيه‏ترين انسان‏ها به پيامبر خدا بود.

آن حضرت در سال شصت و يکم از هجرت در روز عاشورا در کربلا نخستين جوان هاشمي‏بود که به شهادت رسيد و آن روز حدود 25 بهار از زندگي را پشت سر نهاده بود.