بازگشت

حركت دفاعي مسلم


جريا گرفتاري و زنداني شدن «هاني»، به سفير امام حسين عليه السلام رسيد، و آن حضرت نيز به ناگزير با كساني كه به او دست بيعت داده بودند براي نبرد با «عبيد» و نجات ميزبان باوفا و حق طلب به سوي قرارگاه ارعاب و استبداد حركت كرد.

«عبيد» با آگاهي از موضوع، در دژ فرمانداري پناه گرفت، و دار و دسته ي تبهكار او با «مسلم» و يارانش درگير شدند.

در اوج درگيري آزادي خواهان و هواداران استبداد برخي از جارچي هاي زهدفروش از پنجره هاي فرمانداري سر بر مي آوردند، و با هوچي گري و دغل بازي، از سويي ياران «مسلم» را از رسيدن سپاه شام مي ترساندند، و از دگر سو به طرفداران خود قوت قلب مي دادند تا به شرارت ادامه دهند.

اين شگردها به همراه جنگ و گريز تا غروب آن روز ادامه يافت، و با فرا رسيدن سياهي شب ياران «مسلم» بتدريج جا خوردند و گرد آن حضرت را خلوت كردند.


پاره اي به ديگري مي گفت: راستي ما را به اين درگيري ها چه كرا؟ و چرا ما براي درگيري و آشوب بكوشيم؟ به نظر مي رسد بهتر اين باشد كه در خانه هاي خود بنشينيم و اين دو گروه استبدادگر و عدالت خواه را به حال خود رها كنيم تا خدا ميان آنان داوري كند و صلح و سازش پديد آورد!

[كار خشونت و بي رحمي«عبيد» از يك سو،

دجالگري و فريبكاري جارچي هاي او از سوي ديگر،

سياست شيطاني تطميع و باج دهي او به سران قبايل و تهديد شرربار او از طرف سوم،

زنگارها و اثرات شوم استبداد و ترور و وحشت بي مهار و دير پاي آل زياد و اميه در دل ها از سوي چهارم،

و در كنار آن عوامل، ناآگاهي و عدم بلوغ فكري و نبودن رشد سياسي و مذهبي در جامعه به خاطر سركوب دير پاي آزادي بيان و قلم و سلطه ي انحصاري روحيه ي منحط دنباله روي و ستم پذيري و تملق بافي و بت سازي از سوداگران و دژخيمان، اثر ذلت آفرين خود را نهاد] و كار به جايي رسيد كه تنها ده تن در غروب آن روز دشوار با «مسلم» ماندند.