بازگشت

فضاي تيره و تار و اشتباه محاسبه


در اين ميان، يكي از دريافت دارندگان نامه، در تحليل خويش در آن فضاي تيره و تار دستخوش يك اشتباه بزرگ گرديد، و اين اشتباه ثمره ي تلخي به بار آورد. او كه نامش «منذر» آورده اند، پس از خواندن نامه ي آن حضرت در آن جو اختناق و فريب اموي، چنين پنداشت كه اين نامه و پيك، از نقشه هاي سازمان


جاسوسي «عبيد» است؛ و او با اين كار درانديشه ي شناسايي طرفداران اصلاح طلب و آزاديخواه حسين عليه السلام در بصره، و دستگيري آنان است؛ از اين رو براي نجات خويش از شرارت دشمن، نامه و پيك را به «عبيدالله» [1] تسليم كرد، و «عبيد» نيز - كه داماد او و همسر دخترش «بحريه» بود - از كار او شادمان گرديد و پيك سالار شايستگان را بازداشت كرد، و براي ايجاد وحشت و هراس بيشتر، او را در برابر ديدگان مردم وحشت زده و نگران به دار آويخت و به شهادت رساند.

پس از اين جنايت، «عبيد» به منبر رفت و مردم را از مخالفت با استبداد سياه اموي برحذر داشت و با نواختن مارك آشوبگر و فتنه انگيز بر پيشاني آزاي خواهان، به آنان هشدار داد و شب را در بصره خوابيد و فرداي آن شب سياه آهنگ كوفه كرد.


پاورقي

[1] «عبيد» فرزند بي اصل و تبار «زياد» و «مرجانه»، اين دو عنصر بدنام بود، که در بصره به دنيا آمد. پس از مرگ پدرش از عراق به دربار شام رفت، و معاويه - که خود را عموي او جا مي‏زد - وي را در سال 53 از هجرت، به عنوان حاکم خراسان گسيل داشت. پس از دو سال او را به فرمانداري بصره فرستاد، و تا مرگ معاويه در آن جا حاکم مطلق بود.

پس از مرگ او به دستور يزيد با حفظ سمت، سرکوب و قلع و قمع جنبش آزادي خواهانه‏ي کوفه را ينز به کف گرفت و به شقاوت‏هايي ددمنشانه دست يازيد. او حکم اعدام مسلم و ميزبان پر شرافت او -هاني - را به طور سرپايي داد، و در فاجعه‏ي تکان دهنده‏ي کربلا نقش بسيار شيطاني داشت.

او پس از مرگ يزيد، در بصره براي قبضه‏ي قدرت به عنوان خلافت بسيار کوشيد، و از مردم در بند زر و زور و تزوير قلمرو قدرت استبدادي‏اش بيعت گرفت، اما سرانجام مردم بر او شوريدند و او با رسوايي بسيار به شام گريخت. پس از مدتي با لشکري از شام براي سرکوب مردم عراق آمد، و به دست ابراهيم، فرزند مالک اشتر - به هلاکت رسيد.