بازگشت

پاسخ به نامه ي پيشواي آزادي


«نهشلي» پس از شنيدن سخنان پرشور بزرگان سه گروه و دلگرمي به آمادگي آنان براي ياري رساني به پيشواي صلح و آرادي، نامه اي بدين صورت به آن حضرت نوشت:

«اما بعد، فقد وصل الي كتابك، و فهمت ما ندبتني اليه و دعوتني له...، و انتم حجة الله علي خلقه، و وديعته في أرضه، تفرعتم من زيتونة احمدية، هو أصلها و أنتم فرعها فاقدم سعدت باسعد طائر....»

به نام خداوند بخشاينده ي بخشايشگر.

اما بعد، نامه ي روشنگرانه و جانبخش شما، پيشواي شايستگان به من رسيد و هر آنچه به من سفارش فرموده و مرا به آنها فراخوانده بودي، با همه ي وجود دريافتم. در اين نامه، شما با مهر و بزرگواري، مرا فراخوانده اي تا از راه و رسم آزاد منشانه ات پيروي نموده، و در راه ياري رساني به حق و عدالت بهره اي شكوهبار نصيب خود گردانم. و راستي كه خداي فرزانه هيچ گاه زمين و زمان را از عمل كننده ي به حق و عدالت و از راهنما و راهگشاي به سوي راه نجات و سرفرازي تهي نمي گرداند! شما اي سالار خوبان! حجت خدا بر بندگانش هستيد، و وديعه ي بزرگ و امانت شكوهبار او در زمين؛ شما شاخه اي از درخت تناور احمدي هستيد و ميوه ي جانبخش و پاك و پاكيزه ي شجره ي طيبه ي محمدي. آن گرانمايه ي جهان هستي اصل و پايه و ساقه ي آن درخت تناور و مقدس است و شما شاخ و برگ و ميوه ي شفابخش آنيد. پس به سوي هدف بشتاب كه با پيك نيك بختي و بهروزي رو به رو خواهي بود.

سالار من! من پس از دريافت نامه ات با روشنگري و كار فرهنگي گردن هاي قبيله ي «بني تميم» را براي تو رام نموده و آنان را پرشورترين و سخت تر از تشنه كامان و عطش زدگان و سوخته دلاني كه پس از روزها تشنگي و عطش، بر آب گوارا و زلال وارد مي گردند، به سوي تو توجه داده ام.

افزون بر اين، به ياري خدا، قبيله ي «بني سعد» را نيز با كار فكري درست در برابر تو


خاضع ساخته ام، و اينك آنان در برابر فرمانت سر فرود مي آورند، به خواست خدا زنگار دل ها و سينه هاي آنان را بر ابر پر رعد و برق و باران خيز فرهنگ درخشان و زندگي ساز قرآن و عترت به گونه اي شستشو داده ام كه درخشندگي و صيقل يافته است.