بازگشت

اما خبرهاي بصره


در همان روزها نامه اي جان بخش از حسين عليه السلام به مردم بصره رسيد؛ و به بركت آن، نسيم آزادي خواهي و ستم ستيزي در آن جا نيز وزيدن گرفت.

روي سخن در اين نامه به بزرگان بصره بود و به وسيله ي سليمان [1] ، يكي از كارپردازان آن حضرت به دست آنان رسيد. اين نامه مردم را به ياري حق و عدالت در برابر ستم و استبداد و گسستن از ظالمان و همگامي و همراهي با پيشواي آزادي فرا مي خواند.

از چهره هايي كه روي سخن آن حضرت در نامه به آنان بود، «يزيد بن مسعود نهشلي» و «منذر بن جارود عبدي» بودند.

«نهشلي» پس از آگاهي از پيام حسين عليه السلام سه گروه بني تميم، بني حنظله و بني سعد را گرد آورد، و پس از حضور يافتن آنان، رو به جمعيت كرد كه:هان اي مردم! موقعيت من و ريشه تبارم را در ميان خود چگونه مي نگريد؟آنان پاسخ دادند: به! به! به خداي سوگند كه تو را بسان ستون فقرات جامعه و مردم خود مي نگريم. و سر آمد و نشان افتخارات خويش مي دانيم. تو در مركز شرافت و كرامت جاي گرفته، و در بزرگي و بزرگواري بر ما پيشي جسته،:و در فراز


نشيب هاي روزگار سرمايه ي ملي و يار و پشتيبان ما هستي.

گفت: اينك شما را بدين دليل گرد آورده ام تا با شما در مورد كاري بزرگ مشورت و رايزني نمايم، و براي رسيدن به انتخاب برتر و بهتر از شما ياري بجويم.

آنان گفتند: به خدا سوگند كه ما شرط خيرخواهي را بجا خواهيم آورد، و خواهيم كوشيد تا ديدگاه درست و شايسته اي را ارائه نماييم و از ياري تو فروگذار نخواهيم كرد.

او رو به آنان كرد و گفت: واقعيت اين است كه معاويه - كه مرداري خوار و بي مقدار بيش نيست، و در مرگ سياه او هيچ انسان آگاه و درست انديشي تأسف نخواهد خورد - مرده است؛ و نيك مي دانيد كه با مرگ او دروازه هاي بيداد و زشت كاري در هم شكسته، و پايه هاي اسبتداد و انحصار اموي به لرزه در آمد است. او با فريب و خشونت از مردم در بند براي رهبري فرزند نالايق و تاريك انديش خود بيعت گرفت، و پنداشت كه رژيم استبدادي خود را استوار ساخته است، اما حقيقت اين است كه او از هدف خويش بسيار دور افتاد. او در اين راه سخت كوشيد، اما كارش بي ثمر بود و شكست خورد، و با سركردگان حكومت حق كش خويش در اين راه مشورت نمود، اما جز تباهي و رسوايي دستاوردي نداشت.

معاويه، پسرش يزيد را كه عنصري بدمست و سركرده ي زشتكاري ها ست، به جاي خود نشانده، و اينك او ادعا دارد كه رهبر امت مسلمان است، و بدون هيچ رأي و رضايتي از سوي جامعه، خود را امير و زمامدار آنان مي خواند؛ و بدون داشتن اندك بردباري و مدارا با صاحبان اصلي قدرت و امكانات ملي، و نداشتن دانش و بينش از حق و عدالت - حتي به اندازه شناخت جاي پاي خويش - بر مردم حكم مي راند! اينك به خداي بزرگ سوگند باد كه پاداش و ره آورد پيكار با بلاي استبداد براي رهايي دين و دين باوران راستين از اسارت سياست، در بارگاه خدا از نبرد با بلاي شرك و شرك گرايان، برتر و پرشكوه تر است؛ اما اين حسين عليه السلام فرزند گرامي علي عليه السلام و ميوه ي دل دخت فرزانه ي پيامبر خداست كه نمونه ي شرافت و اصالت، دارنده رأي و ديدگاه بي نظير، آراسته به فضيلت هاي وصف ناپذير اخلاقي و انساني، و داراي


دانش و بينش ژرف و بي كرانه است، و به همين دلي از هر كس ديگر بر رهبري دين و دنياي جامعه زيبنده تر و شايسته تر.

او انسان والايي است كه سابقه اش نورافشان است و سن و سال و تجربه اش در مردمداري و تدبير، از همگان بيشتر؛ و پيوند و نزديكي اش به پيامبر از همه برتر مي باشد.

او با زيردستان پر مهر و فروتن است و با بزرگان نيكومنش و مهربان؛ از اين رو بر جامعه و مردم زمامداري است بس شايسته كردار و والا و تدبيرگري است داد پيشه و توانا؛ و اينك با وجود پربركت او، خدا حجت را بر بندگان تمام كرده، و پند و اندرز راه به اوج رسانده است.

پس شما اي مردم! ديدگاه خويش را در برابر نور حق فرو نبنديد، و با سستي در انجام رسالت تاريخي خويشتن، خود و جامعه ي خود را در چاه و چاله باطل و بيداد ميندازيد.

مردم! به ياد داريد كه در روز پيكار جمل «صخر بن قيس» شما مردم را به خاطر ندانم كاري و كشاندن به ورطه ي مخالفت با اميرمؤمنان به خواري نشاند، و بدنام ساخت! اينك مي توانيد با بهره وري ازاين فرصت حساس و سرنوشت ساز، زنگار آن كوتاهي و گناه را با حركت به ياري فرزند ارجمند پيامبر خدا، حسين عليه السلام از دامان خود بشوييد و خود را رو سپيد كنيد. به خداي سوگند كه هر كس در اين شرايط تاريخي از ياري رساني به پيشواي آزاي كوتاه بيايد، خداي دادگر ذلت و اسارت را در نسل او به ارث مي نهد، و از شمار ياران و بستگانش مي كاهد.

هان بنگريد كه من هم اكنون لباس رزم بر تن پوشيده و زره ي خويش را برگرفته و آماده جهاد هستم، چرا كه هر كس در راه حق و عدالت كشته نشود، سرانجام خواهد مرد؛ و هر كس از ميدان دفاع از حقوق و آزادي خويش بگريزد؛ از مرگ نجات نمي يابد؛ بر اين باور دعوت خيرخواهانه و خدا پسندانه ي مرا نيكو پاسخ دهيد، كه خدا مهرش را بر شما بباراند.

پس از سخنان كوتاه، اما شجاعانه و روشنگرانه قهرمان «نهشلي» سه گروهي كه


مخاطب او بودند، يكي از پس ديگري دعوت او را اين گونه پاسخ گفتند:


پاورقي

[1] او برده‏اي بود که از فرصت همراهي با خاندان وحي و رسالت بهره‏ها برد، و خود را ساخت، و به لطف حسين عليه‏السلام و درس‏هاي آزادي‏بخش او، به آزادمردان روزگار پيوست، نامه‏ي آن حضرت را به بصره برد و به يکي از بزرگان آن شهر داد.