بازگشت

هجرت هدفدار و تاريخ ساز


آن چه پس از پژوهش هاي بسيار در مورد رويداد تاريخ ساز عاشورا، و ديگاه و عملكرد امام حسين عليه السلام بر نويسنده ي اين كتاب (سيد بن طاووس) روشن شد، اين نكته ي ظريف و دقيق است كه آن حضرت از سرانجام كار بزرگ خويش آگاه بود، و رسالت تاريخي او همان بود كه خيرخواهانه و روشنگرانه راه دفاع از دين و دفتر و حقوق و آزادي مردم را در برابر استبداد خشن وسياهكار روزگارش در پيش گرفت؛ و با قوت قلب و ايمان استوار و اراده ي تزلزل ناپذير در آن راه گام سپرد.

اين ديدگاه را دلايل بسياري از آن جمله روايات رسيده - كه شمار آن ها بسيار است - تأييد مي كند؛ براي نمونه:


1- گروهي از محدثان و روايت گران - كه من نام آنان را در كتاب خود (غياث سلطان الوري) آوردام - به من گزارش كردند، كه مرحوم «صدوق» در كتاب «امالي» از شاگردان امام صادق عليه السلام، و آنان از آن حضرت و پدران گرانقدرش آورده اند كه: در واپسين روزهاي زندگي ظاهري حضرت مجتبي، روزي برادرش حسين - كه درود خدا بر آنان باد - بر كنار بستر او نشست، و با ديدن چهره ي برادر، نشانه هاي جدايي را خواند، و اشك از ديدگان فرو باريد.

امام حسن عليه السلام دليل گريه ي او را پرسيد؟ ما يبكيك؟

فرمود: گريه ام به خاطر رويدادهايي است كه براي شما پيش آورده اند.

«ابكي لما يصنع بك.»

امام مجتبي عليه السلام فرمود: آن چه بر من وارد مي گردد، بر اثر سم خيانتي است كه آن را به من مي خورانند، و با آن جهان را بدرود مي گويم؛ اما هيچ روزي بسان روز شهادت جانسوز تو نيست؛ چرا كه آن روز سي هزار نفر از سپاه مسخ شده ي استبداد در حالي كه نام خدا بر لب دارند، و ادعاي اسلام و ايمان و پيروي از نياي گرانقدرمان محمد صلي الله عليه و آله و سلم را مي كنند، بر ريختن خون پاك تو، و به خاك و خون نشاندن ياران فداكارت، و براي پايمال ساختن حرمت و حقوق و امنيت تو و خاندانت، و به بند اسارت كشيدن فرزندان خردسال و زنان و دختران تو، و تاراج خيمه هايت همدست و همداستان مي گردند! در آن شرايط است كه خداي دادگر لعنت و نفرين هماره و پاينده اش را بر استبدادگران اموي فرو مي فرستد، و آسمان بر زمينيان خون و خاكستر مي باراند، و هر پديده اي از پديده هاي هستي حتي حيوانات وحشي در جنگل ها و ماهيان درياها و اقيانوس ها در سوگ سهمگين ت به گريه مي افتند.

«و لكن لا يوم كيومك يا أبا عبدالله، يزدلف اليك ثلاثون الف رجل يدعون انهم من امة جدنا محمد صلي الله عليه و آله و سلم و ينتحلون الاسلام، فيجتمعون علي قتلك و سفك دمك و انتهاك حرمتك، و سبي ذاريك و نسائك و انتهاب ثقلك، فعندها يحل الله ببني امية اللعنة و تمطر السماء دما و رمادا، و يبكي عليك كلي شي ء حتي الوحوش و الحتان في البحار.»


2- گروهي از محدثان و روايت گراني كه از پاره اي از آنان سخن رفت، با سند خويش از «عمر نسابه» [1] ، و او با سند خود از نياي بزرگوارش جناب «محمد»، فرزند «عمر» - كه نواده ي امير مؤمنان عليه السلام است - آورده است كه:خودم از پدر ارجمندم «عمر» فرزند رشيد اميرمؤمنان عليه السلام شنيدم كه به دايي هاي من (فرزندان عقيل) مي فرمود: هنگامي كه برادر گرانقدرم حسين عليه السلام در مدينه از بيعت با يزيد به عنوان رهبر امت سرباز زد و دليرانه در برابر ستم و استبداد و تهديد و ارعاب رژيم خشونت كيش اموي قامت بر افراشت، من به حضورش شرفياب شدم و گفتم: فدايت گردم اي حسين عزيز! برادرت امام حسن عليه السلام از پدر گرانقدرش علي عليه السلام روايتي را برايم آورد كه...

هنگامي كه سخن به اين جا رسيد، ديگر گريه امانم نداد و فريادم به آسمان برخاست.

در اين هنگام برادرم حسين عليه السلام مرا مورد لطف قرار داد و به سينه چسبانيد و فرمود: آيا برادرم حسن عليه السلام از شهادت من خبر داد و گفت در اين مبارزه كشته خواهم شد؟

گفتم: خدا چنين روزي را نخواهد، اي فرزند گرانمايه ي پيامبر!

آن گاه فرمود: به حرمت پدرم سوگندت باد كه: آيا او از شهادت من خبر نداد؟پاسخ دادم: چرا، او از شهادت شما خبر داد. اي كاش مي شد، با اين گروه بيداد پيشه و خشونت كيش بيعت مي كردي و در برابر آن قامت به مخالفت بر نمي افراشتي! در پاسخ من فرمود: پدر گرانقدرم علي عليه السلام از پيامبر خدا آورده است كه: ما هر دو تن در راه حق و عدالت كشته خواهيم شد.. شهادت گاه و تربت من نزديك آرامگاه پدرم خواهد بود. [2] .


سپس افزود: آيا فكر مي كني آن چه را تو از آن آگاهي من از آن بي خبرم؟ نه، اين گونه نيست، بلكه من از فرجام پرشكوه كار خويش آگاهم، اما به خداي سوگند كه هرگز تن به ذلت و خواري نخواهم داد و با خودكامگي و استبداد سياه در پايمال ساختن حقوق و آزادي مردم و شكستن مقررات خدا كنار نخواهم آمد. بي گمان مام ارجمندم فاطمه عليه السلام در روز رستاخيز با پدرش ديدار مي كند، و از بيدادي كه از سوي ستمكاران امت، بر فرزندانش روا داشته شده است، به آن حضرت شكايت خواهد كرد، و آن گاه هيچ يك از كساني كه به فرزندان فاطمه عليه السلام ستم كرده اند، روي بهشت پرطراوت و زيباي خدا را نخواهند ديد. «و الله لا اعطي الدنية من نفسي أبدا، و لتلقين فاطمة اباها شاكية ما لقيت ذريتها من امته، و لا يدخل الجنة احدد آذاها مفي ذريتها.»


پاورقي

[1] نامبرده کتابي دارد که نام آن «الشافي في النسب» مي‏باشد و روايت مورد بحث را در بخش پاياني آن آورده است.

[2] منظور اين است که آرامگاه من، در کربلا خواهد بود و آرامگاه پدرم در نجف، که ميان اين دو فاصله‏ي چنداني نيست - و هر دو در سرزمين عراق خواهيم بود.