استبداد ستيزي نهضت حسين
آن شب به پايان رسيد و بامداد آن شب بود كه حسين عليه السلام براي آگاهي از روند رخدادها از خانه بيرون آمد، بر سر راه خويش مروان را ديد.
او به آن حضرت گفت:هان اي حسين! من در انديشه ي خيرخواهي هستم، بنابراين سخن مرا بشنو تا در امان بماني و رستگار گردي!
فرمود: خيرخواهي ات چيست؟ بگو تا بشنوم.
او گفت: من خير و صلاح تو را در اين مي نگرم كه با امير امت - يزيد - بيعت نمايي؛ چرا كه اين كار براي دين و دنياي تو بهتر خواهد بود.
پيشواي آزادي در پاسخ او، به ترسيم بعد ديگري از مخالفت منطقي و مبارزه ي مسالمت آميز و عادلانه ي خويش با قدرت فاسد و استبداد پيشه ي اموي پرداخت و فرمود:
«انا لله و انا اليه راجعون، و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد، و لقد سمعت جدي رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم يقول: الخلافة محرمة علي آل أبي سفيان.»
آن گاه كه عنصر آلوده اي بسيان يزيد زمام امور جامعه را به كف گيرد و جامعه ي اسلامي به زمامداري چون او گرفتار آيد، بايد فاتحه ي اسلام را خواند.
سپس افزود: نم از نياي گرانقدرم پيامبر خدا شنيدم كه مي فرمود:هان اي مردم! به هوش باشيد كه زمامداري جامعه ي اسلامي بر خاندان ننگين ابوسفيان حرام است...
سخن ميان حسين عليه السلام و سياست باز كهنه كار استبداد به طول انجاميد و سرانجام مروان از استبداد ستيزي و آزادي خواهي آن حضرت سخت در خشم شد، و از او جدا گرديد و رفت.