بازگشت

رايزني با شيطان كهنه كار استبداد


فرماندار يزيد - شيطان كهنه كار استبداد - مروان را فرا خواند، و با او در اين مورد به رايزني و مشورت نشست.


هنگامي كه او نامه ي يزيد را در مورد بيعت گرفتن از حسين عليه السلام به هر بهايي - گرچه با ريختن خون پاك او - خواند و از او نظر خواست، مروان گفت: به باور من او با يزيد بيعت نخواهد كرد، و به او رأي نخواهد داد، و در اين صورت اگر من در جايگاه و موقعيت تو باشم، گردنش را مي زنم و فرمان امير را اجرا مي كنم!

«وليد» از شقاوت او تكان خورد و گفت: اي كاش من هرگز نبودم و چنين دستور و پيشهادي را نمي ديدم و نمي شنيدم.

«ليتني لم اك شيئا مذكورا.»