بازگشت

دو سخن تاريخ ساز پيامبر


1- آري، پيامبر گرامي اندوه زده و آزرده خاطر از آن سفر باز آمد و بر فراز منبر رفت، و در حالي كه دو نور ديده اش حسن و حسين - كه درود خدا بر آنان باد - بر روي دامانش بودند، براي مردم سخن گفت، و آنان را پند و اندرز داد.

هنگامي كه سخنراني او به پايان رسيد، دست راست خويش را بر سر مبارك حسن عليه السلام و دست چپ را بر سر حسين عليه السلام نهاد و رو به بارگاه خدا نمود كه:

بار خدايا، بي گمان محمد بنده ي تو و پيام آورت به سوي مردم است؛ و اين دو كودك نيز از پاكان و پاكيزگان خاندان من، و از برگزيدگان فرزندان و نسل من هستند كه آنان را در ميان جامعه و امت خويش به يادگار مي گذارم؛ خداوندا! فرشته ي وحي به من گزارش آورده است كه اين فرزندم حسين عليه السلام را بي يار و ياور به خاك و خون مي نشانند؛ بار خدايا! شهادت را بر روي پر بركت ساز، و او را سالار و سرور شهيدان راه عدالت و آزادي قرار داده!

بار خدايا، در شهادت جانسوز او بر كشندگان سياهكارش، و نيز بر كساني كه


دست از ياري و همراهي او مي كشند و او را در برابر استبداد و انحصار تنها مي نهند، خير و بركتي قرار مده.

هنگامي كه سخن پيامبر به اين جا رسيد، مردم از شدت اندوه و ناراحتي فرياد گريه و ناله سر دادند، و طوفاني از ضجه و ناله فضاي مسجد را فرا گرفت؛ اما پيامبر رو به آنان كرد كه: شگفتا! آيا بر خبر شهادت جانسوز حسين عليه السلام در آينده گريه سر مي دهيد و ناله مي زنيد، اما به هنگامه ي رويارويي او با خودكامگان سياه رو براي اصلاح جامعه و نجات دين و دفتر، او را ياري نمي رسانيد؟

«أتبكون و لا تنصرونه؟»

2- پيامبر از منبر فرود آمد و مسجد و مردم را غرق در اشك و ماتم رها كرد و رفت، اما چيزي نگذشته بود كه با چهره اي برافروخته و گلگون باز آمد، و بر فراز منبر جاي گرفت و در حالي كه سيلاب اشك از ديدگان فرو مي ريخت. ضمن سخناني كوتاه چنين فرمود:

«أيها الناس اني قد خلفت فيكم الثقلين: كتاب الله، و عترتي... لن يفترقا حتي يردا علي الحوض...»

هان اي مردم! من از ميان شما خواهم رفت، اما دو امانت پرشكوه و ارجدار در جامعه باقي مي گذارم، كه عبارتند از: كتاب پرشكوه خدا، قرآن، و ديگر خاندان و فرزندانم كه عصاره ي جان، ميوه دل و خون قلب من هستند؛ و اين دو امانت شكوهبار از هم جدايي ناپذيرند تا در ساحل حوض كوثر بر من وارد گردند.

مردم! به هوش باشيد كه من در روز رستاخيز در انتظار آمدن آن دو امانت شكوهبار خويش خواهم بود، تا گزارش كنند كه شما پس از رحلت من با آن ها چگونه رفتار كرديد.

مردم! من در مورد قرآن و عترت، اين دو گنجينه و امانت گرانسنگ خويش جز همان چيزي را كه خدا فرمان داده است - كه آن ها را گرامي داريد، و سبك و منش مترقي آنان را برنامه و سرمشق زندگي خويش سازيد - چيزي نخواهم خواست و پرسيد؛ من از شما مردم در مورد خاندان خويش همان چيزي را مي خواهم كه


پروردگارم فرمان داده است؛ و آن عبارت از دوست داشتن آگاهانه و عاشقانه ي آنان، و الهام گرفتن از آنان در پيمايش راه رشد و رستگاري است؛ [1] . بنابراين انديشمندانه بنگريد كه در روز رستاخيز چگونه مي خواهيد بر ساحل حوض كوثر به ديدار من بياييد؟

مباد در روز رستاخيز و در كنار حوض كوثر در شرايطي به ديدارم بياييد كه به خاندانم دشمني ورزيده و در مورد آنان به بيراهه هاي ستم و بيداد گام سپرده باشيد! مردم! به هوش باشيد كه در روز رستاخيز از اين امت، سه گروه با سه پرچم و پرچمدار نزد من خواهند آمد:

1- نخست پرچمي سياهرنگ و تاريك - كه فرشتگان از ديدن آن به هراس مي افتند - بر من وارد خواهد شد، و در برابر من خواهد ايستاد.

از پرچم و پرچمدار مردمي كه بر گرد آن هستند خواهم پرسيد كه: شما كه هستيد؟

آنان نام مرا فراموش مي كنند و مي گويند: ما يكتاپرستاني از امت عرب هستيم! به آنان مي گويم: من احمد هستم، پيابمر عرب و عجم.

آنان مي گويند: ما از امت تو هستيم اي احمد! آري، از امت تو.

به آنان مي گويم: شما پس از رحلت من با خاندان و فرزندان من، و با كتاب پرشكوه پروردگارم چگونه رفتار نموديد؟

در پاسخ مي گويند: واقعيت اين است كه با عمل نكردن به مقررات و رهنمودهاي قرآن، حرمت كتاب خدا را پايمال ساختم، و درباره ي خاندانت نيز به سختي به اين در و آن در زديم تا آنان را از صفحه ي روزگار بر چينيم كه نتوانستيم!

در اين جاست كه من از آن سياه كاران روي بر ميگردانم، و آنان در فشار تشنگي، با


جگري سوخته و چهره اي قير اندود از من دور مي گردند.

2- آن گاه پرچم و پرچمدار و مردم ديگري بر من وارد مي گردند كه پرچم آنان از پرچم نخست سياه تر و تاريك تر و قير اندودتر است!

از آنان مي پرسم: شما پس از رحلت من با دو يادگار و امانت پرشكوه من، قرآن و خاندانم چگونه رفتار نموديد؟

پاسخ مي دهند كه: ما با قرآن و مقررات آن سرناسازگاري داشتيم و با آن به مخالفت برخاستيم؛ و در مورد خاندانت نيز از هيچ تلاشي براي درهم نوريدن حرمت و شكوه آنان و پراكنده ساختن شان كوتاهي نكرديم!

به اين پرچم و هواداران آن نيز مي گويم: برويد و از من دور گرديد كه نمي خواهم شما را ببينم! و آنان هم با چهره هاي سياه و جگرهاي سوخته و عطش زده از من دور مي گردند.

3- پس از آن دو پرچم گمراهي و بيداد و هوادارانش، پرچم و پرچمدار ديگري با دوستدارانش بر من وارد مي گردند، كه چهرهايشان نورافشان است.

از آنان مي پرسم: شما كه هستيد؟

پاسخ مي دهند: ما مردمي توحيدگرا و پرواپيشه و حق طلب از امت محمد صلي الله عليه و آله و سلم هستيم.

ما مردمي هستيم كه از نسل و تبار حق طلبان و حق پرستانيم، كساني هستيم كه كتاب پرشكوه خدا، قرآن را گرامي داشتيم، و آن را چون جان شيرين از خطرهاي رنگارنگ پاس داشته، و حلال آن را حلال؛ و حرام آن را، حرام شمرديم.

ما مردمي هستيم كه خاندان پيامبرمان محمد صلي الله عليه و آله و سلم را دوست داشتيم و با همه ي وجود و امكاناتي كه در دسترسمان بود آنان را در راه هدف هاي بلند و آرمان هاي مترقي شان ياري كرديم، و همراه و همپاي آنان با بدانديشان و سياهكاراني كه راه دشمني آنان را گام مي سپردند، پيكار مي كرديم.

در اين هنگام من به آنان خوش آمد مي گويم و اعلام مي دارم كه: شما را مژده باد كه من محمد صلي الله عليه و آله و سلم هستم، پيامبر شما خوبان و شايسته كرداران، آري، شما درست


مي گوييد؛ شمادر زندگي دنيا همانسان بوديد كه وصف مي كنيد؛ و از پي آن آنان را از آب گواراي كوثر سيراب مي كنم، و پس از آن كه از آن آب حيات سيراب شدند شاد و شادمان به سوي بهشت پرطراوت و زيباي خدا مي روند و در آن جا هماره ماندگار خواهند بود. [2] .


پاورقي

[1] پيشواي گرانقدر توحيد بدين سان عصرها و نسل‏ها را به آيات روشنگر و انديشاننده‏اي چون اين آيه توجه مي‏دهد که مي‏فرمايد: قل لا أسألکم عليه اجرا الا المودة في القربي.

هان اي پيامبر! به مردم بگو: در برابر رسالت و دعوت خويش از شما پاداشي نمي‏خواهم، مگر دوستي خاندان وحي و رسالت. سوره‏ي 42، آيه‏ي 23.

[2] به نظر مي‏رسد منظور از دو پرچم سياه و قيراندود، پرچم استبداد اموي و عباسي است که به جاي سبک و سيره‏ي مديريت و رهبري امانتدارانه و باز و شفاف و عادلانه و نقد و نظارت‏پذير پيامبر و علي عليه‏السلام، مذهب سالاري بسته و نهان کارانه و خشسن و هراس‏انگيز و نظارت ناپذيري را با بهانه‏ي خود ساخته‏ي نمايندگي خدا و پيامبر پي ريختند که نه تنها مردم پارسا و آزاي خواه و ستم ناپذير را بر نمي‏تافتند، بلکه با بدترين شيوه‏ها کار وحشت آفريني را به جايي رساندند که سمبل‏هاي عدالت و آزادي و بشر دوستي را ينز به کند و زنجير و بيدادگاه‏هايي سرپايي و فرمايشي دخمه‏هاي مرگ کشانده، و قتل عام‏هاي ددمنشانه‏اي را به بار آوردند، که يک نمونه‏ي آنها رويداد غمبار عاشورا است.

و پرچم سوم، پرچم علي عليه‏السلام و خاندان و رهروان راستين راه عادلانه و بشسر دوستانه‏ي او در گذر زمان است، که هماره منادي راستي و درستي و رعايت مقررات خدا و حقوق بشر براي موافق و منتقد و مخالف و نا آشنا بوده‏اند.