بازگشت

اي كاش


اي كاش! ريحانه ي پيامبر، فاطمه و پدر گران قدرش به دختران و پسران آزادي خواه و ظلم ستيز خويش مي نگريستند كه چگونه بر اثر شقاوت و شرارت استبداد خون آشام به جرم دفاع از مرزهاي مقررات خدا، و حقوق مردم در بند، با سر و پاي برهنه، با زخم هاي عميق و كاري، و با سرهاي بريده بر خاك شهادتگاه خويش رها شده اند!

اي كاش! نظاره مي كردند كه در همان حال دختران آزاده و پروا پيشه خاندان وحي و رسالت چگو نه در سوگ جگرسوز امير محبوب كاروان عدالت و ياران آگاه و فداكارش، با گريبان هاي چاك زده و موهاي پريشان از سرا پرده ي خويش بيرون ريخته و با فاجعه ي غمبار مرگ سروران و رادمردان خاندان خود روبه رو گرديده، و بر سر و چهره زنان در سوگ سهمگين حمايت گران و سروران خويش فرياد و شيون سر داده اند.