بازگشت

پس چرا سوگواري


با اين بيان اگر رهنمودهاي كتاب پرشكوه خدا و سبك و سيره ي انسان پرور خاندان پيامبر نبود كه مي بايست در سوگ جانسوز پرچم هاي هماره بر افراشته ي هدايت و نجات، جامه ي سوگ و ماتم بر تن كرد، و به خاطر پيدايش بدعت و بيداد و بنياد ارگان گمراهي و تاريك انديشي در ميان جامعه - آن هم به نام دين خدا - اشك حسرت ريخت و عبرت آموخت، و اگر نبود كه بايد براي از دست رفتن فرصت سعادت و نيك بختي و اوج و رشد براي امت تأسف خورد و به چاره انديشي خردمندانه و درس آموز نشست، و سرانجام اين كه اگر تأثر و اندوه بر شهادت جانسوز زبده ها و نخبه ها و شايسته ترين هاي انسانيت به دست پليدترين جلادان استبداد و اختناق نبود - كه امري است انساني و فطري و طبيعي - اينك زيبنده بود كه ما به خاطر فوز و فلاح شكوهباري كه رزق و روزي آن سرفرازان بارگاه خدا و ستم ستيزان عصرها و نسل ها گرديده است، جامه ي شادي و شادماني بر تن پوشيم و به جاي اندوه زدگي و سوگواري، فرياد سرور و خوشحالي سر دهيم؛ چرا كه اين پيشواي آزادي و ياران ستم ستيز او هستند كه پيروز و سرفراز تاريخ هستند، و بسان مشعل هايي فرا راه حق طلبان، در گذر زمان نور افشاني مي كنند؛ و بازنده ي تيره بخت، خودكامگان و جلادان سياه رويي هستند كه در برابر جنبش عدالتخواهانه و اصلاحي آنان ايستادند؛ اما بدان دليل كه سوگواري خالصانه و درس آموز مي تواند ما را با هدف ها و آرمان هاي بلند و آزادي بخش نينوائيان اصلاح طلب و ظلم ستيز آشنا سازد و خداجويان آگاه و آزادي خواه را به سر منزل مقصود برساند، ما نيز جامه ي سوگ و ماتم پوشيده، و باران اشك از آسمان ديدگانمان فرو مي باريم، و بر اين سوگواري هدفمند و بيدارگر و استبداد ستيز، خو مي گيريم.

ما در اين راستا به ديدگان خويش روي مي آوريم، و به آنها مي گوييم:

هان اي چشم ها! هماره باران اشك بباريد!

و به دل هاي خويش مي گوييم: هان اي قلب ها! بسان مادران جوانمرده از ژرفاي


دل ناله زنيد!

بر اين فاجعه ي سهمگين بناليد كه استبداد هراس انگيز مذهبي به نام دين، و در ميان امت پيامبر، به دست دشمنان دين خدا در روز عاشورا و در پهن دشت نينوا ريختن خون هاي پاك امانت هاي گرانقدر پيامبر و نسل پاكيزه و سرفراز او را روا شمرد، و سفارش هاي پياپي و روشن او را در گرامي داشت خاندان و فرزندانش، همه را يكسره ناديده و ناشنيده انگاشت!