بازگشت

سخن مولف


ستايش بي شمار از آن خدايي است كه فروغ نور افشان شكوه و عظمت اش از افق خردها و انديشه هاي ناب و پاك بندگان ترقي خواه و كمال طلب اش هماره پرتوافكن است، و راه و رسم والا و هدف بلندش را به وسيله ي منطق رساي قرآن و سيره و سخن پيشوايان راستين نور جلوه گر مي سازد.

ستايش ويژه ي همو كه دوستداران و شيفتگان بارگاه اش را از اسارت دنياي فريبنده و از نارواهاي آن پاك و پاكيزه و به دور مي دارد، و به سوي روشنايي هاي سرور و شادماني اوج مي بخشد.

اين مهر وصف ناپذير او به بندگان راستين خويش، نه بي دليل و بي جهت و بدون شايستگي آنان است، و نه در راه وادار ساختن جبري آنان به گام سپردن در زيباترين شاهراه زندگي خداپسندانه مي باشد؛ نه، هرگز، بلكه ذات بي همتاي او آنان را در خور پذيرش اين مهر و لطف خويش، و شايسته ي آراستگي به اين نشانه هاي كمال و زيبايي و برجستگي اخلاقي شناخت، و به همين دليل نپسنديد كه دوستدارانش خويشتن را به بندهاي بي هدفي و اسارت گرفتار بنگرند، بلكه به آنان توفيق انجام مترقي ترين كارها و آراستگي به زيباترين وصف ها و ويژگي ها را ارزاني داشت، و آنان، به لطف او به جايي اوج گرفتند كه از هر آنچه و هر آن كه جز ذات پاك او بود بريده و دل در گرو عشق او نهادند، و روح و جان كمال جوي آنان، شرافت خشنودي خدا را شناخت، و ژرفاي دل هايشان به سوي او روي آورد، و در سايه ي مهر و لطف او آرامش يافت، و آرزوها و آرمان هاي آنان به سمت و سوي كرامت و


فزون بخشي ذات پاك و بي همتاي او گرايش نمود.

بر اين باور است كه در دنياي وجود شيفتگان بارگاه خدا، شور و شوقي را مي نگري كه ويژه ي دل هاي باورمند و گواهي كننده ي سراي باقي است؛ و نيزدر سخن سيره ي زندگي آنان ترس و هراس ويژه اي را مي نگري كه از عظمت خدا و ياد ديدار او سرچشمه مي گيرد. هماره شور و شوق آنان به سوي تقرب به محبوب و معشوق واقعي رو به فزوني است، و راحتي دل ها و آسايش جانهايشان در گرو انجام فرمان هاي اوست، و گوش جانشان آماده ي شنيدن اسرار او، و جان ها از شيريني و حلاوت ياد او شاد و شادمان است.

خداي فرزانه هر كدام از آنان را به اندازه ي خرد و باور و ايمانشان از لذت هاي معنوي بهره ور ساخته، و از گنجينه ي پايان ناپذير مهر و لطف خويش آن چه را در خور بخشش از سوي برترين نيكوكردار و مهربان است، به آن مردان و زنان كمال جو و يكتا پرست ارزاني مي دارد.

از اين رو هر آنچه و هر آنكه از شكوه و عظمت خدا روي گردانيد، درنظر آنان بسي حقير و ناچيز است! و هر آن چه عامل دوري از وصال معشوق حقيقي گرديد، بي اندازه بي ارزش و رها شدني است.

كارشان در عشق به حق به جايي كشيد كه تنها از انس و همدمي با نام و ياد و نيايش با آن سرچشمه ي كمال و كرامت به اوج آرامش و كاميابي مي رسند، و هماره به زينت ها و زيورهاي هيبت و شكوه و جلال و جمال حق آراسته اند.

آنان آن گاه كه زندگي ظاهري و دنيا و ارزش هاي فنا پذير آن را مانع رشد و كمال و پي گيري از هدف ها و آرمان هاي والاي او ديدند، و ماندگاري در اين جهان را باعث محروميت از ديدار پاداش و فزون بخشي ذات بي همتاي او نگريستند، بي درنگ جامه ي پايندگي و ماندگاري در دنيا را از تن در آورده و حلقه و كوبه ي درهاي ديدار يار را مي كوبند، و در جستجوي اين راز رستگاري و رمز سرفرازي، سر از پا نشناخته و روح و جان را در طبق اخلاص نهاده و با دلاوري و سخاوتي وصف ناپذير و تحسين بر انگيز خويشتن را سپر شمشيرها و آماج باران تيرها و نيزه ها مي سازند.