بازگشت

پس از شهادت امام


99) ابومخنف گفت: جعفر بن محمّد بن علي نقل كرد: هنگامي كه حسين (ع) كشته شد بر بدن او جاي سي و سه نيزه و سي و چهار ضربه ي شمشير يافتند. هر كس به حسين نزديك مي شد، سنان بن انس از ترس اينكه مبادا سر حسين نصيب ديگري شود و به او حمله مي كرد تا سرانجام سر را گرفت و به خولي سپرد. راوي گفت: لباسهاي حسين را در آوردند. شلوار او را بحر بن كعب و پيراهنش را قيس بن اشعث بر گرفت- اي پيراهن (قطيفه) از خز بود و بعد از اين واقعه به قيس بن اشعث، قيس قطيفه مي گفتند- نعلين او را اسود از قبيله ي بني اود و شمشيرش را مردي از قبيله ي بني نهشل بن دارم برداشت. بعدها اين شمشير بدست حببب بن بديل افتاد.

راوي گفت: مردم به طرف ورس، پارچه ها، شتر و وسائل و لوازم زنان حسين (ع)هجوم بردند و آنها را غارت كردند. آنها پس از غلبه بر زناني كه براي حفظ لباسهاي خود مقاومت مي كردند، پيراهن آنها را گرفته و مي بردند.

100)ابومخنف گفت: زهير بن عبدالرحمن خثعمي نقل كرد: سويد بن عمرو بن ابي المطاع در ميان كشته ها خون آلود بر زمين افتاده بود كه از دشمن شنيد، مي گويند: حسين كشته شد. كمي به خود آمد، چاقويي همراه داشت از آن به عنوان سلاح استفاده كرد و مدتي جنگيد سپس عروة بن بطار تغلبي و زيد بن رقاد جنبي او را كشتند. وي آخرين كشته سپاه امام حسين بود.


101) ابومخنف گفت: سليمان بن ابي راشد از حميد بن مسلم نقل كرد: به علي بن حسين بن علي رسيدم كه در بستر افتاده و مريض بود. ناگهان ديدم شمر بن ذي الجوشن به پيادگاه همراهش مي گويد: آيا اين را نمي كشيد؟ به او گفتم: سبحان اللَّه! آيا كودكان را بكشيم؟! او كودك است.

راوي گفت: مدام در اين انديشه بودم كه در مقابل هر كس از او دفاع كنم تا اينكه عمر بن سعد آمد و گفت: آگاه باشيد، كسي حق ورود به خيمه ي زنان و آزار اين جوان مريض را ندارد. هر كس چيزي از اموال ايشان را برده است بايد برگرداند.

راوي گفت: به خدا قسم كسي چيزي را برنگرداند. علي بن حسين گفت: جزاي خير بيني، خداوند با سخنانت از من دفع شر نمود. راوي گفت: مردم به سنان بن انس گفتند: حسين بن علي و پسر فاطمه دختر رسول خدا (ص) و بزرگ و سرور عرب را كشتي، او نزد اين مردم آمد تا حاكمان آنان را از بين ببرد. اينك نزد اميرانت برو و پاداش خويش از ايشان طلب كن. اگر براي كشتن حسين همه ي بيت المال را به تو بدهند، باز كم است. او مردي شجاع، شاعر و كمي ناقص عقل بود. بر اسب سوار شد و در مقابل خيمه ي عمر بن سعد ايستاد و با صداي بلند جنين گفت:

ركابم را از طلا و نقره پر كن.

زيرا كه من پادشاهي را كشتم كه مجهول القدر بود.

كسي را كه فرزند بهترين پدر و مادر بود.

و از جهت نسب نيز از همه برتر بود.

عمر بن سعد گفت: شهادت مي دهم كه تو ديوانه اي و هرگز سالم نبوده اي، او را نزد من بياوريد، چون او را آوردند با چوبدستي به او زد و گفت: اي ديوانه آيا اين گونه سخن مي گويي! به خدا سوگند اگر ابن زياد اين سخن را از تو بشنود گردنت را خواهد زد.

راوي گفت: عمر بن سعد، عقبة بن سمعان غلام رباب دختر امري ء القيس كلبي- مادر سكينه دختر حسين- را گرفت و گفت: كيستي؟ گفت: من برده ي زر خريدي هستم لذا او را رها كرد.

هيچ كس از ياران حسين غير از اين غلام از مرگ نجات نيافت مگر مرقع بن ثمامه ي اسدي كه تيرهايش را روي زمين ريخته و بر زانوي خويش نشسته بود. وي مي جنگيد كه عده اي از اقوامش نزد او آمده و گفتند: تو در اماني، به سوي ما باي او نيز نزد ايشان رفت.


هنگامي كه عمر بن سعد او را نزد ابن زياد و ماجرايش را شرح داد ابن زياد او را به منطقه ي زاره تبعيد كرد.

راوي گفت: سپس عمر بن سعد در ميان يارانش بانگ زد، چه كسي داوطلب مي شود تا حسين را لگدكوب اسب كند؟ ده نفر داوطلب شدند از جمله اسحاق بن حيوة حضرمي- و او كسي است كه پيراهن حسين را از تنش به درآورد و بعدها به مرض پيسي دچار شد- و احبش بن مرثد بن علقمة بن سلامة حضرمي كه بر بدن حسين اسب تاختند تا اينكه پشت و سينه اش كوبيده شد. به من خبر رسيد كه احبش بن مرثد بعد از اين كار به تير غيب كشته شد. وي در وسط معركه ايستاده بود كه تيري قلبس را شكافت و مرد.

راوي گفت: از ياران حسين (ع) هفتاد و دو مرد كشته شدند كه اهالي غاضريه از قبيله ي بني اسد يك روز بعد از كشته شدن حسين و اصحابش آنان را دفن كردند.

از ياران عمر بن سعد هشتاد و هشت مرد بجز مجروحين، كشته شدند كه عمر بن سعد بر ايشان نماز خواند و آنها را به خاك سپرد.

راوي گفت: بعد از اينكه حسين كشته شد عمر بن سعد، سر او را همان روز همراه خولي بن يزيد و حميد بن مسلم ازدي نزد عبيداللَّه بن زياد فرستاد. خولي سر را آورد و خواست به قصر داخل شود. ديد در قصر بسته است سر را به منزلش آورده و زير طشتي گذاشت. وي دو زن داشت يكي از زنانش از قبيله ي بني اسد و زن ديگر نوار دختر مالك بن عقرب از قبيله ي حضرمي بود و آن شب نوبت زن حضرمي بود كه خولي نزد او برود.

102) ابومخنف گفت: ابو زهير عبسي از قرة بن قيس تميمي نقل كرد: هنگامي كه زنان از كنار اجساد حسين و خانواده و فرزندانش مي گذشتند ايشان را ديدم كه فرياد كشيده و بر صورت خويش سيلي مي زدند...

راوي گفت: هرگز سخن زينب دختر فاطمه را آنگاه كه از كنار كشته برادر خود مي گذشت از ياد نمي برم كه مي گفت: اي محمد! سلام فرشتگان آسمان بر تو باد. اين حسين است در اين بيابان، به خون غلطيده، اعضاي بدنش بريده شده، اي محمد!و دخترانت اسيرند، و فرزندانت كشته شده اند و باد بر اجسادشان مي وزد. راوي گفت: به خدا سوگند هر دشمن و دوستي را به گريه انداخت. سر بقيه ي اجساد نيز بريده شد و هفتاد و دو سر همراه شمر بن ذي الجوشن، قيس بن اشعث، عمرو بن حجاج و عزرة بن قيس نزد عبيداللَّه بن زياد برده شد.