بازگشت

عبدالرحمن بن محمد بن اشعث


او امير سجستان از طرف حجاج شد، و چون حجاج جور و ستم كرد، عبد الرحمن و گروهي از علماء و صلحاء همدست شدند و با حجاج جنگيدند كه سرانجام لشكر عبد الرحمن شكست خود و خود او به ملك رتبيل پناه برد، و گفته شده كه او به مرض سل از دنيا رفت؛ و بعضي گفته اند عبد الرحمن خود را از قصر خرابي در نزديكي عراق بزير افكند و هلاك شد، و اين درسال 84 بوده است. (سير اعلام النبلاء 183 /4).

عبد الرحمن از جاي برخاست و مصعب را مخاطب قرار داد و گفت: اگر مي خواهي ايشان را آزاد كني پس از ما دست شسته و انتظاري نداشته باش، يا ما را بايد داشته باشي يا آنان را و گرنه ميان ما و آنان آشتي و صلح نخواهد بود.

پس از او عبد الرحمن به سعيد برخاسته و همانند او سخن گفت و بزرگان كوفه نيز سخنان آن دو را تأييد كردند، پس مصعب فرمان قتل تمام آنها را صادر كرد، يكباره همه ي آنان فرياد برآوردند: اي پسر زبير! ما را مكش و براي جنگ با شاميان ما را جلوي ياران خود قرار ده، شما از ما بي نياز نخواهيد بود؛ ولي مصعب نپذيرفت.

بجير بن عبدالله گفت: پس مرا جداي از ديگران بكشيد تا خون من با آنان مخلوط نگردد، زيرا آنان در تسليم نشدن، مرا اطاعت نكردند [1] .


پاورقي

[1] کامل ابن ‏اثير 274 /4.