بازگشت

تشكر يزيد از پسر مرجانه


از طرف ديكر يزيد از عبيدالله بن زياد پسر مرجانه به علت كشتن فرزند رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم سپاسگزاري كرد و در تقدير و تكريم او زياده روي كرد و نامه اي بدين مضمون براي او نوشت:

اما بعد براستي كه تو اوج گرفتي! و به نهايت جايگاهي كه هم اكنون داري رسيدي!همانگونه كه شاعر گفت:



رفعت فجاوزت السحاب و فوقه

فما لك الا مرتقي الشمس مقعد! [1] .



چون نامه ي من به دست تو رسيد، به جانب شام حركت كن و به نزد من آي تا پاداش تو را بدهم.


ابن زياد با اعضاي حكومتي خود به دمشق سفر كرد، و چون بدانجا رسيد تمام افراد بني اميه براي استقبال او به بيرون شهر رفتند، و چون بر قصر يزيد وارد شد، يزيد از جاي برخاست و او را در آغوش گرفت و پيشاني او را بوسيد و او را بر تخت خود نشانيد و به آوازه خوانش گفت: آواز بخوان! و به ساقي گفت:



اسقني شربة تروي فوادي

ثم مل واسق مثلها ابن زياد



موضع السر و الامانة عندي

وعلي ثغر مغنمي و جهادي [2] [3] .



عبيدالله بن زياد به مدت يك ماه در شام ماند و يزيد يك ميليون درهم به او صله داد! و همين مقدار نيز به عمر بن سعد بخشيد! و خراج يك سال عراق را نيز در اختيار عبيدالله بن زياد قرار داد! و در اظهار علاقه به ابن زياد مبالغه كرد و او را از افراد خاندان خود بر شمرد! و چون برادر عبيدالله بن زياد- مسلم بن زياد- در شام به نزد يزيد رفت، او را به خاطر برادرش اكرام نمود و به او گفت: «لقد وجبت محبتكم علي آل ابي سفيان» «بر آل ابي سفيان محبت شما فرض و واجب است!!» و با او يك روز تمام مجالست كرد و فرمانروايي نواحي خراسان را به او سپرد! و اين تشكر و سپاگزاري يزيد نسبت به ابن زياد بدين جهت بود كه خاندان پيامبر را كشته بود! و به گمان خود آل زياد پايه هاي سلطنت او را محكم ساخته بودند [4] .



پاورقي

[1] «تو بالا رفتي و از ابرها گذشتي و در ماوراي آن قرار گرفتي، و براي تو جز بلندگاه خورشيد جايگاهي نيست!».

[2] «شربتي مرا بنوشان که دلم را سيراب کند، و سپس همانند آن را به پسر ابن ‏زياد بنوشان؛ او محل سر و امانت نزد من است، و بر سر حدات غنيمت و جهاد من است».

[3] حياة الامام الحسين 392 /3. در مروج الذهب 67 /3 اين اشعار را اينگونه آورده کرده است:



اسقني شربة تروي مشاشي

ثم مل فاسق مثلها ابن ‏زياد



صاحب السر و الامانة عندي

و التسديد مغنمي و جهادي.

[4] حياة الامام الحسين 393 /3.