بازگشت

ذو الجناح


پس اسب آن حضرب شيهه كشان و گريان به جانب خيمه ها شتافت در حالي كه پيشاني خود را به خون امام عليه السلام آغشته نموده بود [1] . و از امام باقر عليه السلام نقل شده است كه اسب مي گفت: «الظليمة الظليمة من امة قتلت ابن بنت نبيها» «واي از ستم امتي كه


فرزند دختر پيامبر خود را كشتند» و با همان فرياد رو به خيمه ها آورد [2] .

و در زيارت ناحيه آمده است:

فلما رأين النساء جوادك مخزيا و نظرن سر جك عليه ملويا برزن من الخدور ناشرات الشعور عل الخدود لا طمات الوجوه سافرات و بالعويل داعيات و بعد العز مذللات و الي مصرعك مبادرات، و الشمر جالس علي صدرك و مولغ سيفه علي نحرك قابض علي شيبتك بيده دابح لك بمهنده [3] .

پس چون بانوان حرم اسب تو را با آن هيئت و بدون سوار مشاهده نمودند كه زينش واژگون و يالش پر از خون است از خيمه ها بيرون آمدند در حالي كه موهاي خود را پريشان و بر صورت خود سيلي مي زدند و نقاب از چهرها مي افكندند و به صداي بلند شيون مي كردند و بسوي قتلگاه مي شتافتند در همان حال شمر ملعون بر سينه ي مباركت نشسته بود و محاسن شريفت را در يك دست گرفته و با دست ديگر با خنجر سر از بدنت جدا مي كرد.


پاورقي

[1] الفتوح 220 /5.

[2] مقتل الحسين مقرم 283.

[3] زيارت ناحيه بحارالانوار 317 /98.