بازگشت

مبارزه ي امام


آنگاه امام عليه السلام در حالي كه شمشيرش را برهنه كرده بود در برابر سپاه دشمن ايستاد و اين اشعار را قرائت مي فرمود:



انا ابن عل الطهر من آل هاشم

كفاني بهذا مفخرا حين افخر



و جدي رسول الله اكرم من مشي

و نحن سراج الله في الخلق نزهر



و فاطم امي من سلالة احمد

و عمي يدعي ذا الجناحين جعفر



و فينا كتاب الله انزل صادقا

و فينا الهدي و الوحي بالخير يذكر



و نحن امان الله للناس كلهم

نطول بهذا في الانام و نجهر



و نحن ولاة الحوض نسقي و لا تنا

بكاس رسول الله ما ليس ينكر






و شيعتنا في الناس اكرم شيعة

و مبغضنا يوم القيامة يخسر [1] [2] .



سپس آنان را به مبارزه طلبيد و هر كس به ميدان قدم مي نهاد او را بقتل مي رسانيد تا گروه زيادي از دشمن را كشت، پس بر ميمنه ي سپاه حمله كرد و مي گفت:



الموت اولي من ركوب العار

و العار اولي من دخول النار [3] .



آنگاه بر ميسره حمله ور مي شد و مي فرمود:



انا الحسين بن علي

آليت ان لا انثني



احمي عيالات ابي

امضي علي دين النبي [4] [5] .



نوشته اند: امام عليه السلام هزار و نهصد و پنجاه نفر از سپاه دشمن را به استثناي مجروحان بقتل رسانيد تا اينكه عمر بن سعد فرياد برآورد: واي بر شما!مي دانيد با چه كسي مبارزه مي كنيد؟! اين فرزند علي ابن ابي طالب كشنده ي عرب است! [6] ! پس از همه سوي بر او بتازيد؛ پس از صدور اين فرمان صد و هشتاد نفر با نيزه و چهار هزار نفر با تير به آن حضرت حمله ور شدند [7] .

امام عليه السلام بر اعور سلمي و عمرو بن حجاج زبيدي كه با چهار هزار نفر بر شريعه


نگهبان بودند حمله كرد و اسب خود را در شريعه ي فرات راند، و چون اسب سر در آب برد كه بنوشد امام فرمود: تو تشنه اي و من تشنه و الله كه آب ننوشم تا تو آب نخوري، و چون اسب سخن امام را شنيد سر برداشت و آب ننوشيد! گويا سخن امام را فهميد. امام حسين عليه السلام فرمود: بنوش كه من نيز بنوشم! پس امام عليه السلام دستش را دراز كرد و مشتي از آب را برداشت.

شمر به امام گفت: بخدا سوگند كه به آن دسترسي پيدا نخواهي كرد.

پس مردي به امام عليه السلام گفت: فرات را مي بيني كه همانند شكم ماهيان جلوه مي كند؟ بخدا سوگند كه از آن ننوشي تا لب تشنه جان دهي!

امام حسين عليه السلام فرمود: خدايا او را تشنه بميران.

نوشته اند كه: پس از آن ماجرا فرياد مي زد: مرا آب دهيد! آب برايش مي آوردند و آنقدر مي نوشيد كه از دهانش مي ريخت، باز فرياد مي زد: مرا سيراب كنيد! تشنگي مرا كشت! و چنين بود تا جان داد [8] .

برخي هم گفته اند كه: در آن هنگام سواري گفت: اي ابا عبدالله! تو از خوردن آب لذت مي بري در حالي كه حريم تو را غارت مي كنند؟!

پس امام از شريعه بيرون آمد و بر آن قوم حمله كرد تا خود را به خيمه ي آل الله رسانيد و ديد كه سراپرده اش هنوز از دستبرد دشمن در امان مانده است [9] .


پاورقي

[1] «من فرزند علي پاک از خاندان هاشمم و فخر مي‏کنم و اين فخر مرا کافي است؛ جدم رسول خدا بهترين کسي که روي زمين حرکت کرد، و ما مشعلهاي نوراني الهي در ميان خلقيم؛ مادرم فاطمه از سلاله‏ي احمد است، و عمويم جعفر است که صاحب دو بال مي‏باشد؛ در ميان ما کتاب خدا به صدق نازل گرديده و در ما هدايت و وحي به خوبي ذکر مي‏شود؛ ما امان خدائيم براي تمام مردم، که آشکارا و پنهان آن را بيان مي‏کنيم؛ ما صاحبان حوضيم دوستان را سيراب مي‏کنيم با ظرف رسول خدا، و اين قابل انکار نيست؛ پيروان ما در ميان مردم گرامي‏ترين پيروانند و دشمن ما روز رستاخيز زيانکار است».

[2] الاحتجاج 103 /2.

[3] «مردان به از آلوده شدن به عار و ننگ، و عار به از داخل شدن در آتش».

[4] «من حسين فرزند علي هستم سوگند ياد کردم که تسليم نشوم، عيالات پدرم را حمايت مي‏کنم، و پيرو دين نبي اکرم باشم».

[5] مقتل الحسين مقرم 274.

[6] «هذا ابن الا نزع البطين، هدا ابن قتال العرب».

[7] مناقب شهر آشوب 110 /4.

[8] مقاتل الطالبيين 86.

[9] مناقب ابن شهر آشوب 58 /4. مرحوم شعراني مي‏گويد: اينگونه غفلت و فريب شايسته‏ي مقام امامت نيست هر چند جلودي ناقل اين جريان از مشاهير اخباريين است و اميرالمؤمنين عليه‏ السلام فرمود: «لا استغفل عن مکيدة» و اگر از امامت هم قطع نظر کنيم زيرکي و تيزهوشي آنان قابل انکار نيست. (ترجمه نفس المهموم 249).