بازگشت

دختر سه ساله


هنگامي كه امام عليه السلام با اهل حرم وداع كرد و اراده ي ميدان فرمود، دختر سه ساله ي خود را بوسيد و آن طفل از شدت تشنگي فرياد برآورد: «يا ابتاه العطش!» آن حضرت فرمود: اي دختر كوچك من! صبر كن تا برايت آبي بياورم.

پس آن حضرت روانه ي ميدان شد و بسوي فرات رفت، در اين زمان مردي از سپاه كوفه آمد و گفت: اي حسين! لشكر به خيمه ها ريختند.


آن حضرت از فرات بيرون آمد و خود را بسرعت به خيمه ها رسانيد. آن دختر كوچك به استقبال پدر آمد و گفت: اي پدر مهربان! براي من آب آورده اي؟!

امام از شنيدن اين سخن، اشك از ديدگانش جاري شد و فرمود: عزيزم! بخدا سوگند كه تحمل تشنگي و بيقراري تو بر من دشوار است؛ پس انگشت خود را در دهان آن طفل گذارد و دست بر پيشاني او كشيد و او را تسلي داد؛ و چون امام خواست از خيمه ها بيرون رود آن طفل بسوي امام دويد و دامان امام را گرفت، امام فرمود: اي فرزندم! نزد تو خواهم آمد [1] .

از امام باقر عليه السلام نقل شده است: امام حسين عليه السلام چون هنگام شهادتش رسيد دختر بزرگش فاطمه را خواند و نامه اي پيچيده به او داد و وصيتي به صورت شفاهي به او فرمود و علي بن الحسين عليه السلام بگونه اي بيمار بود كه اميد بهبودي او را ظاهرأ نداشتند و فاطمه آن نوشته را به علي بن الحسين تسليم كرد و پس از او به ما رسيد [2] .


پاورقي

[1] مخزن البکاء ملا صالح برغاني، مجلس نهم.

[2] بحارالانوار 17 /46.