بازگشت

شهداي بني هاشم


پس از اينكه ياران امام عليه السلام يكي پس از ديگري به خدمت آن حضرت آمدند و اذن گرفتند و جانانه مبارزه كردند تا به فيض شهادت نائل آمدند، جز اهل بيت خاص آن حضرت، ديگر كسي براي دفاع از حريم حرمت امام عليه السلام باقي نماند و نوبت فداكاري به اهل بيت رسيد [1] ؛ اينك به شرح احوال و توصيف جانبازيهاي آنان مي پردازيم:

علي بن الحسين

حضرت علي بن الحسين (علي اكبر) در يازدهم ماه شعبان [2] سال سي و سوم هجرت متولد شد [3] . او از جد بزرگوارش علي بن ابي طالب عليه السلام حديث نقل مي كرد، و ابن ادريس در «سرائر» به اين مطلب اشاره نموده است. كنيه ي او ابوالحسن و ملقب


به اكبر است زيرا او بر اساس روايات موثق بزرگترين فرزند امام حسين عليه السلام. [4] .

مادرش ليلي دختر ابي مرة بن عروة بن مسعود ثقفي است. [5] و از نظر و جاهدت و تناسب اندام كسي همتاي حضرت علي اكبر نبود.

در روز عاشورا به محض اينكه از پدر اذن جنگيدن طلبيد، امام عليه السلام به او اجازه فرمود، پس نگاهي از سر مهر به او انداخت و بعد سر خود را به زير افكند و اشك در چشمان مباركش حلقه زد [6] و انگشت سبابه ي خود را به طرف آسمان بالا برد و گفت: خدايا! گواه باش جواني را براي جنگ با كفار به ميدان فرستادم كه از نظر جمال و كمال و خلق و خوي شبيه ترين مردم به رسول تو بود و ما هر وقت كه مشتاق ديدار پيامبر تو مي شديم، به صورت او نظر مي كرديم، خدايا! بركات زمين را از آنها دريغ كن و جمعيت آنها را پراكنده ساز و در ميان آنها جدائي افكن و امراي آنها را هيچگاه از آنان راضي مگردان! كه اينان ما را دعوت كردند كه به ياري ما برخيزند و اكنون بر ما مي تازند و از كشتن ما ابائي ندارند.

سپس امام عليه السلام رو به عمر بن سعد كرده، فرياد زد: خدا رحم تو را قطع كند، و هيچ كار را بر تو مبارك نگرداند، و بر تو كسي را بگمارد كه بعد از من سر تو را در بستر از تن جدا كند، و رشته ي رحم تو را قطع كند كه تو قرابت من با رسول خدا را ناديده گرفتي؛ پس با آواز بلند اين آيه را تلاوت كرد (ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم و آل عمران علي العالمين ذرية بعضها من بعض و الله سميع عليم) [7] .

در اين هنگام علي اكبر خروشيد و بر سپاه كوفه حمله كرد [8] در حالي كه اين رجز


مي خواند:



انا علي بن حسين بن علي

نحن و بيت الله اولي بالنبي



اطعنكم بالرمح حتي ينثني

اضربكم بالسيف احمي عن ابي



ضرب غلام هاشمي علوي

و الله الا يحكم فينا ابن الدعي [9] .



و چندين بار بر سپاه دشمن تاخت و بسياري از سپاهيان كوفه را كشت تا اينكه دشمن از كثرت كشته شدگان به خروش آمد!

و روايت شده است كه آن بزرگوار با اينكه تشنه بود يكصد و بيست نفر را كشت [10] ، آنگاه نزد پدر آمد در حالي كه زخمهاي زيادي برداشته بود و گفت: اي پدر! عطش مرا كشت و سنگيني سلاح مرا به زحمت انداخت، آيا جرعه ي آبي هست كه توان ادامه ي رزميدن با دشمنان را پيدا كنم؟!

امام حسين عليه السلام گريست و فرمود: وا غوثاه! اي پسر من! اندكي ديگر به مبارزه ي خود ادامه بده، ديري نمي گذرد كه جد بزدگوارت رسول خدا را زيارت خواهي كرد و تو را از آبي سيراب كند كه ديگر هرگز احساس تشنگي نكني.

برخي از مورخان نوشته اند [11] كه امام عليه السلام به او فرمود: اي پسرم! زبان خود را نزديك آر! و بعد زبان او را در دهان گرفت و مكيد و انگشتري خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان بگذارد و بسوي دشمن بازگرد، اميدوارم كه هنوز روز به پايان نرسيده باشد كه جدت رسول خدا جامي به تو نوشاند كه هرگز تشنه نگردي؛ پس به ميدان بازگشت و اين رجز مي خواند:




الحرب قد بانت لها الحقائق

و ظهرت من بعدها مصادق



و الله رب العرش لا نفارق

جموعكم او تغمد البوراق [12] .



و همچنان مي رزميد تا آنكه تعداد افرادي كه بدست او به هلاكت رسيدند به دويست نفر رسيد [13] .

لشكريان عمر بن سعد از كشتن علي بن الحسين پرهيز مي كردند، ولي مرة بن منقذ عبدي كه از دلاوري او به تنگ آمده بود گفت: گناه همه ي عرب بر گردن من اگر اين جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم! پس علي اكبر به او رسيد در حالي كه بر آن سپاه حمله ور بود، مرة بن منقذ راه بر او گرفت و با نيزه اي او را از اسب بر زمين انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شده و با شمشير پاره پاره اش كردند! [14]

و بعضي نقل كرده اند كه مرة بن منقذ ابتدا با نيزه به پشت او زد و بعد با شمشير ضربتي به فرق آن بزرگوار وارد كرد كه فرق مباركش را شكافت و او دست به گردن اسب خود انداخت ولي اسب كه ظاهرأ خون روي چشمانش را گرفته او را در ميان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مباركش را پاره پاره كرد [15] ، كه در اين هنگام فرياد زد: السلام عليك يا ابتاه، اين جدم رسول خداست كه مرا سيراب كرد و او امشب در انتظار توست [16] ، تو را سلام مي رساند و مي گويد: در آمدنت به نزد ما شتاب كن؛ سپس فريادي زد و به شهادت رسيد [17] .

امام حسين عليه السلام بر بالين علي آمد و صورت بر صورتش نهاد و گفت: خدا بكشد


گروهي كه تو را كشتند و گستاخي از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شكستند. پس از تو خاك بر سر دنيا! [18] .

در اين حال صداي گريه ي آن حضرت بلند شد بگونه اي كه كسي تا آن زمان صداي گريه ي او را نشنيده بود [19] . آنگاه سر علي را بر دامان گرفت و در حالي كه خون از دندانهايش پاك مي كرد و بر صورتش بوسه مي زد گفت: فرزندم! تو هم از محنت دنيا آسوده شدي و بسوي رحمت جاودانه ي حق رهسپار گشتي و پدرت پس از تو تنها مانده است، ولي بزودي به تو ملحق خواهد شد [20] .

در اين هنگام زينب كبري عليها السلام با شتاب از خيمه بيرون آمد در حالي كه فرياد مي زد: يا اخياه و ابن اخياه! و خود را بر روي علي بن الحسين افكند. امام حسين عليه السلام او را از روي كشته ي علي اكبر برداشت و به خيمه باز گرداند و به جوانان دستور داد تا جسد علي را از ميدان بيرون برند و آنان پيكر علي اكبر را در برابر خيمه اي كه در مقابل آن مبارزه مي كردند بر زمين نهادند [21] .

امام حسين عليه السلام به خيمه بازگشت در حالي كه محزون بود، سكينه عليها السلام پيش آمد و از پدر سراغ برادرش را گرفت و امام خبر شهادت او را به دخترش داد، سكينه عليها السلام در حالي كه فرياد مي زد خواست از خيمه خارج شود، امام حسين عليه السلام اجازه نداد و فرمود: اي سكينه! تقواي خدا پيشه كن و شكيبا باش.

سكينه گفت: اي پدر چگونه صبر كند كسي كه برادرش را كشته اند [22] [23] .



پاورقي

[1] ارشاد شيخ مفيد 106 /2.

[2] علي الاکبر مقرم 12.

[3] علي الاکبر مقرم 12 به نقل از الحدائق الوردية.

[4] ابصارالعين 21.

[5] ارشاد شيخ مفيد 2/106؛ کامل ابن اثير 4/74.

[6] نفس المهموم 307.

[7] سوره‏ي آل‏عمران 33 و 34.

[8] بحارالانوار 42 /45.

[9] «من علي پسر حسين فرزند علي هستم، بخدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزديکتريم، آنقدر با نيزه بر شما زنم که خم شود، از پدرم حمايت کنم و با شمشير بر شما ضربتي فرود آورم، آنگونه که از جوان هاشمي علوي زيبنده است، پسر زياد را کجا رسد که درباره‏ي ما حکم کند».

[10] در مناقب آمده است که هفتاد نفر را به قتل رساند.

[11] مقتل الحسين خوارزمي 31 /2.

[12] «جنگ است که جوهر مردان را آشکار مي‏سازد، و درستي ادعاها پس از جنگ ظاهر مي‏شود، بخداي عرش سوگند که از شما جدا نگردم مگر آنکه تيغهاي شما غلاف شود».

[13] نفس المهموم 308.

[14] ارشاد شيخ مفيد 106 /2.

[15] مقتل الحسين مقرم 259؛ الدمعة الساکبة 331 /4.

[16] ابصار العين 23.

[17] مقاتل الطالبين 116.

[18] الملهوف 48.

[19] نفس المهموم 311.

[20] ذريعة النجاة 128.

[21] ارشاد شيخ مفيد 107 /2.

[22] الدمعة الساکبة 332 /4.

[23] در کتب معتبره نصي بر اينکه مادر علي اکبر در کربلا حضور داشته و يا در آن زمان در قيد حيات بوده است مشاهده نشده و محدث قمي مي‏گويد: من در مصادر نيافتم که مادر علي‏اکبر در کربلا حضور داشته است ولي بعضي گفته‏اند که او در واقعه‏ي کربلا حضور داشته است. (وسيلة الدارين 294).